درباره كتاب 'واسموس لورنس آلمانی':
این کتاب، روایتی مستند است که وقایع آن بیشتر در طول جنگ جهانی اول روی داده است. کتاب براساس یادداشتهای مردی به نام واسموس نوشته شده که خود در تمام رویدادهای آن دوران حضور موثر داشته است و وقایع را به چشم خود دیده است. بدین لحاظ کتابی مستند است، اما از آنجا که مقداری از یادداشتهای واسموس در اثر باران از بین رفته و پارهای از مطالب ناخوانا بوده است، شاید مولف این کتاب خود شخصا شاخ و برگهایی هم به این مطالب مستند افزوده باشد.
روند رویدادها در این کتاب نشان میدهد که چگونه آلمانها با ایجاد امپراطوری نوپای خود برای سلطه بر مشرق زمین با دو قدرت مسلط آن روزگار دست و پنجه نرم میکنند و سرانجام ناکام میدان مبارزه را ترک میکنند.
چنین به نظر میرسد که مقدمهچینیهای آلمان برای رسیدن به بزرگی و تبدیل به یک قدرت درجه اول جهانی چندان کارساز نبوده است.
... مطالب این کتاب بر محور شخصیت آلمانی، ویلهلم واسموس دور میزند، که مولف این کتاب او را شخصیتی افسانهای توصیف کرده است. اما آیا واقعا واسموس آلمانی شجاع و انساندوستی بوده که صرفا برای خدمت به مردم رنجدیده ایران وارد عمل شده؟
مطالب کتاب با این جملات آغاز میشود:
"باد گرم عربستان که از سوی صحرا میوزید و غباری زرد رنگ به همراه میآورد، با عبور از روی دریای گسترده و اشباع شده از نم دریا، مه غلیظی ایجاد میکرد که نفسگیر بود. این مه غلیظ روی شهر گداخته ساحلی بوشهر، جا خوش کرده بود.
آن روز دوشنبه بود و اروپاییها روزهای دوشنبه کار چندانی نداشتند. و این روز را تعطیل میکردند، زیرا نامههای ارسالی به اروپا را روزهای یکشنبه میفرستادند. آماده کردن و ارسال نامهها زیاد وقت میگرفت، سریع هم میبایست ارسال میشد، از اینرو نمایندگان کشورهای خارجی در ایران همیشه گرفتار این گونه کارها بودند.
افسران خارجی مستقر در پادگانها نیز دوشنبهها را تعطیل میکردند. بعد از ظهر روزهای دوشنبه، افراد خارجی مستقر در بوشهر که تعدادشان هم زیاد نبود در منزل سرکنسول انگلیس جمع میشدند. کنسولگری انگلیس همیشه محل برگزاری میهمانیها و مراسم مختلف بود. در یکی از دوشنبههای تابستان 1914، ویلهلم واسموس کنسول آلمان نیز که در مدت یک سال گذشته با سمت جانشین کنسول آلمان در بوشهر کنسولگری را اداره میکرد، به منزل کنسول انگلیس در بوشهر رفت ..."