ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
راز فرش آناهیتا
(Anahita's Woven Riddle)
نویسنده:
مگان ناتال سایرز
(Meghan Nuttall Sayres)
ترجمه:
شیرین لارودی
ناشر:
میردشتی
سال نشر:
1400
(چاپ
1
)
قیمت:
95000
تومان
تعداد صفحات:
380
صفحه
شابك:
978-600-119-398-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 6 نفر
امتیاز كتاب:
(3 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'راز فرش آناهیتا':
اگر مجبورتان میکردند با کسی که دوست ندارید ازدواج کنید، چه میکردید؟
برای آناهیتا، که دختر قالیبافی از عشایر ساکن ایران در قرن نوزدهم بود، پاسخ این سوال واقعا معما جلوه میکرد.
آناهیتا درمییابد که پدرش میخواهد او را به همسری رئیس قبیله درآورد. او باید با رئیس قبیله ازدواج کند، مردی که به نظرش نفرتانگیز است. آناهیتا تصمیم میگیرد سرنوشت خود را تغییر دهد. او مسابقهای ترتیب میدهد و از خواستگارانش میخواهد راز معمایی را که او در قالی جهیزیهاش میبافد، پیدا کنند. این کار او با عکسالعملهای مختلف اطرافیانش مواجه میشود و توجه مردان متفاوتی را جلب میکند، از جمله یک فرد سیاسی، معلم مدرسه، چوپان و شاهزاده. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"آناهیتا، درون حصار، در میان میشهای باردار ایستاده بود. میشها برای پشمچینی اوایل بهار آماده بودند. او به پدرش گفت: "بابا، برایت یک معما دارم! آن چیست که طعم و رنگ میبخشد، زیر پای ماست و روشنایی خورشید را به خانه میآورد؟"
پدرش گفت: "خب، یک راهنمایی؟" و لبخند ملایمی چهرهی زمخت و ریشویش را پوشاند.
- راهنمایی نداریم.
فرهاد روی گوسفندی که پاهایش را بسته بود، خم شد و گفت: "دختر شیرین من، معماهای تو هر سال سختتر میشوند. فقط یک راهنمایی برای پدر بیچارهات!"
- خب، بگذار ببینم …
آناهیتا دستهایش را به کمر زد. با این حرکت او، انگار پرندگان گلدوزی شده روی دامن پرچینش بالهای خود را گشودند: "بسیار خوب بابا، راهنماییات میکنم. مقدار زیادی از آن باعث خندهی شدید میشود."
فرهاد قیچی پشمچینیاش را زیر چانهی گوسفند قرار داد و گفت: ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!