داستان با این جملات آغاز میشود:
"خدا که باطن آدمها را بهتر میشناسد و از نیت قلبی همگان خبر دارد، خودش شاهد است که من در مجلس شرکت نکردم که سوژهای برای نوشتن پیدا کنم یا اصلا به فکر داستان و رمان و این حرفها باشم.
من اگر چه شغل و حرفهام نویسندگی است ولی اینطور نیست که همه آدمها و حوادث اطرافم را با این نگاه ببینم یا همه برنامههای زندگیام را بر اساس شغل و حرفهام طراحی کنم.
پس اگر شب نیمه شعبان در جشن سالروز ولادت امام زمان شرکت کردم صرفا به دلیل اعتقادات و باورهای شخصیام بوده نه برای یافتن سوژه و نوشتن قصه و داستان ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را میتوانید در اینجا و اینجا بیابید.