ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
پدر حضانتی
نویسنده:
دیدیه ون کولارت
(Didier van Cauwelaert)
ترجمه:
بنفشه فریسآبادی
ناشر:
چشمه
سال نشر:
1399
(چاپ
4
)
قیمت:
46000
تومان
تعداد صفحات:
217
صفحه
شابك:
978-600-229-610-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اولینبار که مُردی هفت سال و نیمم بود. زودتر از وقتِ پیشبینی شده از یک جشن تولد به خانه برگشته بودم که صدای تو را از اتاقتان شنیدم، "بههرحال روزی که دیگه نتونم راه برم، یه گلوله تو سرم شلیک میکنم. شما که نمیخواید مدام صندلی چرخدارِ من رو هل بدید؟ ها؟ نمیخوام دیدیه رو وادار به این کار کنم."
دیگر بین عصاهایت هم قادر به ایستادن نبودی. درحالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود لبخند زدم. این ویژگیِ همیشگیِ خودِ تو بود؛ فداکاری خودخواهانه. هر چند اگر حق انتخاب میداشتم، هل دادن صندلی چرخدار را به راه رفتن پشتسر یک تابوت ترجیح میدادم؛ اما زندگی، زندگیِ تو بود، انتخابت را کرده بودی و من تو را به خوبی میشناختم، نباید برای متقاعد کردنت خود را بیهوده خسته میکردم. شخصِ مقابل تو بودی: آقای وکیل.
آن روز را تماما سوگواری کردم و تصمیم گرفتم نویسنده شوم. پیش از اینها ویروس تخیل را با داستانهای سریالی بیسروته که هر شب وقت خواب برایم تعریف میکردی، به من منتقل کرده بودی. چه شغلی میتوانست از قصهپردازی در اتاق خودم و در آرامش محض زیباتر باشد؟ بدون مشتری یا همکار، بدون رئیس بالای سرم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!