ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
زندگی در میزند (مجموعه نسل امینالضرب - 1)
نویسنده:
بدری مشهدی
ناشر:
امینالضرب
سال نشر:
1400
(چاپ
2
)
قیمت:
45000
تومان
تعداد صفحات:
176
صفحه
شابك:
978-600-99772-7-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'زندگی در میزند (مجموعه نسل امینالضرب - 1)':
یکی از مجلدات مجموعهای که با هدف انتشار خاطرات کارآفرینان معاصر کشور، تالیف و منتشر شده است. در این کتاب به سرگذشت علی رحیمیان (بنیانگذار صنعت خوراک دام ایران)، رحمان گلزار (سازنده مجموعه ساختمانهای مسکونی اکباتان در تهران)، رضا رضایی (مدیرعامل آذین خودرو) و مهدی حریری (پدر تجارت چای ایران) پرداخته شده است.
مطالب فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"آنقدرها هم که فکر میکردند دنیا بزرگ نبود. در یک مهمانی آن سر دنیا در لسآنجلس، دو مرد مسن به هم معرفی شدند. فامیلیها برای هردوتایشان آشنا بود. با هم دست دادند. مردی که صورتی استخوانی و کشیده داشت، با لبخند آرامی پرسید: "کدام طاهباز؟" مرد دوم که هنوز دستش در دستان مرد اول مانده بود، گفت: "کدام رحیمیان؟"
چشمهای درشت و نافذ علی رحیمیان خیره شد به صورت طاهباز. یک آن برگشت به شصت و پنج سال قبل. یاد روزی افتاد که پسر بچهای به باغشان آمده و کاهویی برداشته بود، ولی از شانس بدش علی تعقیبش کرده بود و به جای کتک زدن، کت نو و شیک پسر را از تنش درآورده و روی آستر آن با خط درشتی نوشته بود: "کاهو دزد". پسر کتش را پس گرفته و رفته بود. علی از این رفتارش پشیمان و شرمنده شده بود، ولی هیچوقت او را پیدا نکرد که معذرتخواهی کند.
طاهباز سرش را پایین انداخت و خندید. یاد خاطرههای بچگیاش افتاد. یاد میوه و سبزیهایی که یواشکی از باغ کنده بود. هر دو خوشوقت بودند از این دیدار، از اینکه فرصتی دست داده بود برای حلالیت طلبیدن و عذر خواستن. کنار هم نشستند، گلایه کردند از عجولی روزگار که چه زود پیرشان کرد و خندیدند به کوچکی دنیایی که پیش چشمشان بزرگ مینمود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!