ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
قصههای خوب برای بچههای خوب: جلد 6 (قصههای برگزیده از شیخ عطار)
نویسنده:
مهدی آذریزدی
(Mehdi Azar Yazdi)
ناشر:
امیرکبیر
سال نشر:
1399
(چاپ
67
)
قیمت:
20000
تومان
تعداد صفحات:
173
صفحه
شابك:
978-964-300-170-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'قصههای خوب برای بچههای خوب: جلد 6 (قصههای برگزیده از شیخ عطار)':
... از شیخ عطار هفت کتاب شعر موجود است و از همه معروفتر سه کتاب است که نام آنها "منطقالطیر"، "مصیبتنامه" و "الاهینامه" است. عطار در همه این کتابها از معرفت و حقیقت، مطابق راه و رسم صوفیان و درویشان سخن میگوید. در آنها قصههای بسیاری آورده و از آنها نتیجههایی گرفته است که بعضی از آنها با سلیقه ما مطابق نیست. دنیای ما امروز بیشتر از پیشتر دنیای کار و کوشش است و به همین دلیل نمیتوان گفت که همه سخنان عطار درس زندگی است. آنچه در اینجا روایت میشود نیز درست نیست، قصه است.
در این کتاب از میان صدها حکایت که در آن سه کتاب عطار هست بیست و یک قصه انتخاب شده و سادهتر و امروزیتر ساخته شده. در کتابهای عطار باز هم قصه خوب هست ولی این چند تا به نظر نگارنده بهتر و خوبتر است. (برگرفته از متن "چند کلمه با بچهها" در ابتدای کتاب)
قصهی "جنس کمیاب و گران" با این جملات آغاز میشود:
"روزی بود، روزگاری بود. یک روز سلطان محمود غزنوی با امیران لشکر خود به قصد شکار به صحرا رفت. در کنار تپهیی سرسبز و پردرخت که دیدن آن از دور آسان بود، قرارگاهی ترتیب دادند و چادر سلطان را سر پا کردند. خدمتکاران به تهیه ناهار مشغول شدند و لشکریان به دیدهبانی راهها گماشته شدند و امیران به دستور سلطان از هر طرف به شکار رفتند. خود سلطان محمود نیز سوار بر اسب از میان پست و بلند صحرا به جستجوی شکار رفت و به دنبال گورخری اسب تاخت تا از همراهان دور افتاد.
وقتی سلطان محمود از پشت تپهیی سر درآورد با پیرمرد خارکنی روبرو شد که خری همراه داشت و بار هیزمش افتاده بود و هرچه کوشش میکرد بار هیزم را روی خر خود بگذارد نمیتوانست و در کار خود درمانده بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!