وحيده اسدي: با معرفی آقای شهریر با این کتاب آشنا شدم (پیدا کردن دنده مناسب یک کتاب). ذهنیتی که پیدا کردم یک کتاب با ریتم کند و معمولی بود، بخاطر اینکه جز لیست کتابهایی که قبل از مرگ بخوانید قرار داشت سفارشش دادم اما برخلاف تصورم کتاب خواندنی و با نمکی از آب در آمد :) همونطور که آقای شهریر گفتند کتاب جنایی و هیجانانگیزی نیست اما به نظر من داستان گیرایی داشت.
بابك عرياني: خیلی دوست داشتم دربارهی بوتسوانا بدانم. اینکه چه شرایطی دارد که یکی از دمکراسیهای پیشرو دنیاست. با اینکه یکی از کشورهای آفریقای همیشه درگیر است. اصلا به این خاطر بود که بالاخره رد این کتاب را گرفتم. برایم خیلی جالب بود وقتی دیدم شخصیتهای داستان چه عاشقانه در مورد کشورشان اظهارنظر میکنند. کشوری که آب ندارد، باران ندارد، دریاچه ندارد، هرچه دارد صحرا است. کتاب را که میخوانید میبینید آنها، یعنی مردم بوتسوانا همدیگر را دارند. مردم با هم دوستند. همدیگر را دوست دارند. آنچه آنها را پابند سرزمینشان کرده، عشق به آدمهایی است که زبان مشترک دارند، فرهنگ و دلبخواه مشترک دارند. هویت یعنی همین.
صفورا زواران حسيني: جذاب است چون داستان در آفریقا و کشور بوتسوانا می گذرد. ردپای فرهنگ و اقلیم هم در روایت پیداست. کتاب خوشخوانی است.
شيدا ميربرك كار: نمی دونم چه حسابیه گاهی اوقات فکرش را هم نمی کنی کتابی رو دوست نداشته باشی ولی پیش میاد دیگه ،یعنی ممکنه دلیلش این باشه که قبلش یه کتاب توپ خونده بودم این یکی چندان نچسبید ، خلاصه کتاب یه ریزه رو آب بود انگاری، فکر کن آفریقایی بودنش هم نجاتش نداد بدمصب.