ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
آخرین وداع (مجموعه مورگان دین - کتاب دوم)
(Her Last Goodbye)
نویسنده:
ملیندا لی
( Melinda LeighMelinda Leigh)
ترجمه:
نشاط رحمانینژاد
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1397
(چاپ
1
)
قیمت:
110000
تومان
تعداد صفحات:
391
صفحه
شابك:
?
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'آخرین وداع (مجموعه مورگان دین - کتاب دوم)':
چلسی کلارک که یک مادر جوان است برای گذراندن یک شب با دوستش از خانه خارج میشود ... و غیبش میزند. خانوادهاش میدانند که او هرگز به خواست خودش دو فرزند کوچکش را ترک نمیکند. شوهر درماندهاش که مظنون اول پرونده هم هست، مورگان را استخدام میکند تا همسرش را پیدا و بیگناهی او را ثابت کند.
به عنوان یک مادر مجرد، مورگان با خانواده چلسی احساس همدردی میکند و تصمیم میگیرد او را پیدا کند و برای این کار با لنس کروگر که یک کارآگاه خصوصی است همکاری میکند. ولی هرچه در این پرونده بیشتر پیش میروند تحقیقاتشان مرگبارتر میشود. زمانی که مورگان توسط یک جنایتکار خشن تخت تعقیب قرار میگیرد، همه چیز و همه کسی که برایش عزیز هستند در خطر خیلی بزرگی میافتند.
حالا مورگان باید رد یک مجرم مجنون را برای محافظت از خانواده خودش بگیرد ... ولی نیاز نیست برای این کار از خانهاش بیرون برود تا آن مرد را پیدا کند. چون خودش هدف بعدیست. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"قبر کندن کار سختی بود.
در حالی که مرد یک کپه خاک را از چالهای که به بلندای زانو ارتفاع داشت بیرون میریخت، نور ماه روی بیلش درخشید. با وجود سرمای شبهای ماه اکتبر، عرق درون چشمان مرد چکید. مکث کرد و پیشانیاش را با یکی از آستینهایش پاک کرد. با یک چرخش شانههایش، بیل را مثل یک نیزه درون زمین فرو کرد و گذاشت همانطور سیخ آنجا بماند تا او بلوز پشمیاش را از تن دربیاورد و آن را بیرون از چالهای که کنده بود پرت کند.
بادی که به سینه برهنهاش وزید پوستش را خنک کرد. بوی دود چوب هوا را پر کرد. برگهای خشک که مثل قالیچهای زمین را پوشانده بود، به حرکت درآمد و باد نیمی از برگهای خشک درختان را با خود برد.
به دستهی بیل تکیه داد و صورتش را به سمت آسمان گرفت. بالای سر درختان ماه میدرخشید، آنقدر در آسمان پایین بود که حس میکرد میتواند دستش را بلند کند و آن را بگیرد. یک دستش را بلند کرد و آن حالتی که گرفته بود این توهم را به وجود آورد که انگار ماه را کف دستش نگه داشته بود.
توهم قدرت.
با وجود شکستی که او به معنی واقعی کلمه داشت دفنش میکرد، انرژی در وجودش جوشید. مثل همیشه مراقب بود چه کار میکرد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!