ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود
(The Extraordinary Journey of the Fakir Who Got Trapped in an Ikea Wardrobe)
نویسنده:
رومن پوئرتولاس
(Romain Puertolas)
ترجمه:
ابوالفضل اللهدادی
ناشر:
ققنوس
سال نشر:
1396
(چاپ
3
)
قیمت:
19000
تومان
تعداد صفحات:
296
صفحه
شابك:
978-600-278-318-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 15 نفر
امتیاز كتاب:
(3.33 امتیاز با رای 3 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود':
مرتاضی که استاد کلاهبرداری و شیادی است، بالاخره با هزار دوز و کلک به پاریس میرسد تا به آرزوی همیشگیاش جامه عمل بپوشاند و از فروشگاه آیکیا دیدن کند. اما همهی رویاهایش وقتی که قدم به داخل یکی از کمدهای این سازندهی لوازم خانگی سوئدی میگذارد، به هم میریزد. تازه این اولین قدم اشتباهی است که او در این سفر دور و دراز برمیدارد و طی آن ناخواسته دور قاره اروپا را میگردد و با آدمهایی عجیبوغریبتر از خودش آشنا میشود.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"وقتی آژاتاشائرو لاواش هندی به فرانسه رسید، اولین کلمهای که بر زبان آورد، کلمهای سوئدی بود. این دیگر شاهکار است!
آیکیا.
وقتی در مرسدس قرمز قدیمی را بست و مثل بچهای مودب دستهایش را روی زانوهای به هم چسبیدهاش گذاشت و منتظر نشست، این کلمه را با صدایی آهسته تلفظ کرد.
راننده تاکسی که مطمئن نبود حرف او را درست شنیده باشد، به سمت مسافرش برگشت؛ این کار پشتی چوبی صندلیاش را به صدا درآورد.
در صندلی عقب ماشین مردی میانسال دید، بلندقد و زمخت و استخوانی مثل درخت، با صورتی تیره و سبیلی پرپشت. روی گونههای تکیدهاش سوراخهای ریزی دیده میشد که عارضه آکنه خطرناکی بود. چندین حلقه در گوشها و لبهایش داشت؛ انگار میخواست این اعضایش را پس از استفاده مثل زیپ ببندد ...
نظر كسانی كه كتاب را خواندهاند:
پگاه ايزدپناه:
فقط سرگرمکننده