ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
چهاردهمین ماهی قرمز
(The Fourteenth Goldfish)
نویسنده:
جنیفر ال. هالم
(Jennifer L. Holm)
ترجمه:
مهناز بهرامی
ناشر:
پرتقال
سال نشر:
1401
(چاپ
3
)
قیمت:
73000
تومان
تعداد صفحات:
150
صفحه
شابك:
978-600-462-144-1
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'چهاردهمین ماهی قرمز':
الی یازده سالشه و اصلا از تغییر خوشش نمیاد! او دلش برای کلاس پنجم تنگ میشه. الی دلش برای بهترین دوستش هم تنگ میشه. او حتی دلش برای ماهی قرمزش هم تنگ میشه. بعد یک روز سروکلهی یک پسربچه پیدا میشه. اون کمی قلدر و بدقلقه. از همه عجیبتر اینکه اون خیلی شبیه پدربزرگ درگذشتهی الی است. پدربزرگ الی در زمان حیاتش یک دانشمند بوده و اغلب اوقات به جاودانگی فکر میکرده. آیا ممکنه این پسربچهی سربههوا پدربزرگ عزیز الی باشه؟ یعنی بابابزرگ ملوین بالاخره تونسته که راز جوانی ابدی را کشف کنه؟ ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"وقتی مهدکودک میرفتم، یک مربی داشتیم که اسمش استارلیلی بود. او همیشه لباسهای رنگینکمانی میپوشید و یکجور کوکی بیمزه با خودش میآورد که با گرانولا و تخم کتان درست میشد.
استارلیلی یادمان داد وقتهایی که میانوعده میخوریم ساکت بنشینیم و وقتی عطسه میکنیم آرنجمان را جلوی دهانمان بگیریم و خمیر بازی را نخوریم (هرچند انگار خیلی از بچهها فکر میکردند این آخری دلبخواهی است).
یک روز او همهی ما را با یک ماهی قرمز روانهی خانه کرد. هر دهتایشان را از مغازهی حیوانات خانگی یک دلار خریده بود. قبل از خداحافظی با ما کمی هم برای پدر و مادرهایمان سخنرانی کرد.
برایشان توضیح داد که: "این ماهیها به بچههای شما چرخهی زندگی رو یاد میدن. ماهیهای قرمز عمر کوتاهی دارن."
من ماهیام را به خانه بردم و اسمش را قرمزی گذاشتم. مثل هر بچهی دیگری توی دنیا من هم فکر میکردم آنها اصلاند. هرچند انگار قرمزی من تقریبا اصل از آب درآمد.
چون قرمزی نمیمرد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!