درباره كتاب 'قهوهی سرد آقای نویسنده':
آرمان در کودکی عاشق دختری میشود که ۱۵ سال از خودش بزرگتر است و برای تمرین پیانو به خانه پیرزن همسایه میآید. دلخوشی آرمان، رفت و آمد دختر به خانه همسایه برای یادگیری پیانو است اما پیرزن همسایه تنها یک آهنگ بلد است. بنابراین آرمان تصمیم میگیرد نتهای موسیقی آنها را دستکاری کند تا آموزش پیانو مدت زمان بیشتری طول بکشد.
۲۰ سال بعد آرمان به تماشای اجرای کنسرتی میرود که عشق دوران کودکیاش آن را اجرا میکند. در این کنسرت دختر آهنگی را که آرمان در کودکی دستکاری کرده مینوازد و نام آن را به حضار "وقتی پسر بچه عاشق میشود" اعلام میکند. آرمان که از این اتفاق هیجانزده شده میخواهد خودش را به دختر معرفی کند اما …
داستان با این جملات آغاز میشود:
"میخوام یه اعتراف بکنم!
من چند سال پیش دیوانهوار عاشق شدم. وقتی که فقط ده سال داشتم، عاشق یه دختر لاغر و قدبلند شدم که عینک تهاستکانی میزد و پونزده سال از خودم بزرگتر بود. اون هر روز به خونهی پیرزن همسایه میاومد تا ازش پیانو یاد بگیره.
از قضا زنگ خونهی پیرزن خراب بود و معشوقهی دوران کودکی من مجبور بود زنگ خونهی ما رو بزنه، منم هر روز با یه دست لباس اتوکشیده میرفتم پایین و در رو واسش باز میکردم، اونم میگفت: "ممنون عزیزم!" لعنتی چقدر تودلبرو میگفت عزیزم ..."