ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
ساکن برج بلند
(The Man in the High Castle)
نویسنده:
فیلیپ کی. دیک
(Philip K. Dick)
ترجمه:
سمیه گنجی
ناشر:
روزنه
سال نشر:
1397
(چاپ
1
)
قیمت:
200000
تومان
تعداد صفحات:
369
صفحه
شابك:
978-964-334-450-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 11 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'ساکن برج بلند':
سال 1962 است. آلمان و ژاپن فاتحان جنگ جهانی دوم بودهاند و حالا بیش از پانزده سال است که ایالات متحده را بین خود تقسیم کردهاند و بر آن حکومت میکنند. رابرت شیلدان، که در قسمت تحت کنترل ژاپن زندگی میکند، عتیقههای امریکایی را به ژاپنیها میفروشد. او از این اشغالگران که کشورش را تسخیر کردهاند نفرت دارد و در عین حال شیفتهی آن است که در راه و رسم زندگی از آنها تقلید کند.
فرنک فینک عتیقهها را در کارگاهش میسازد. او به دلیل اصل و نصبش، زندگیاش در ترس از آلمانها میگذرد. ولی مسیر کاریاش چنان پیش میرود که ناخواسته در معرض توجه فاتحان قرار میگیرد.
جولیانا، همسر سابق فرنک با مردی آشنا میشود که پنهانی اندیشهی قتل در سر دارد . ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"جناب آقای آر. شیلدان یک هفته مشتاقانه منتظر نامه ماند. ولی محمولهی باارزشی که باید از ایالات کوهستان راکی میآمد نرسید. صبح جمعه که مغازهاش را باز میکرد وقتی روی زمین، کنار شیار پست فقط نامه دید با خود فکر کرد: "مشتریم عصبانی خواهد شد."
از چایساز دیواری پنج سنتی برای خودش یک چای فوری ریخت، جارویی برداشت و شروع کرد به روبیدن. کمی بعد، پیشخان شرکت هنرهای دستی امریکا تر و تمیز و آمادهی روز نو شده بود. صندوق، پر از پول خرد و گلدان، پر از گلهای جعفری تازه بود؛ رادیو هم در پس زمینه موسیقی پخش میکرد. بیرون، در پیادهرو، اهل تجارت با شتاب در خیابان مونتگمری به سمت دفاترشان میرفتند. دورتر، تراموای برقی رد شد؛ بچهها ایستادند و با شادی تماشا کردند. زنها با لباسهای ابریشمی رنگارنگشان ... آنها را هم تماشا کرد. بعد تلفن زنگ زد. چرخید تا جواب دهد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!