ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
قصهی زویی (جنگ پیرمرد - کتاب چهارم)
(Zoe's Tale)
نویسنده:
جان اسکالزی
(John Scalzi)
ترجمه:
حسین شهرابی
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1397
(چاپ
1
)
قیمت:
34000
تومان
تعداد صفحات:
384
صفحه
شابك:
978-600-182-275-9
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'قصهی زویی (جنگ پیرمرد - کتاب چهارم)':
در این کتاب چهارم از مجموعهی "جنگ پیرمرد"، داستانی که در کتاب سومِ این مجموعه، "آخرین مستعمره"، از قول جان پری، ناپدری زویی هفدهساله روایت شده بود، از قولِ خودِ زویی حکایت میشود.
ماجرای رفتن زویی به همراه ناپدری و نامادریاش به یک سیارهی مستعمراتی، خیانت حکومت زمین به آنها و نقشهی نژادی از خطرناکترین فرازمینیها برای نابود کردن آنها.
اگر کتاب سوم را خواندهاید، ممکن است فکر کنید که دیگر داستان را میدانید. اما نویسندهی داستان ادعا میکند که روایت زویی از این ماجرا خود داستان دیگری است.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"تبلت پدرم را بالا گرفتم و همراه با دوهزار نفر آدم دیگر آنجا مشغول شمارش معکوس شدم.
"پنج! چهار! سه! دو! یک!"
بعد همهجا ساکت شد، چون توجه همه - جدا همه، تک به تک آدمهای آنجا - به نمایشگرهایی جلب شد که در تالار اجتماعات ماژلان نصب بود. صفحهنمایشها که آسمان پرستاره را نشان میدادند سیاه و خالی بودند. همه نفسشان را حبس کردند و منتظر ماندند که ببینند بعدش چه میشود.
دنیایی آبی و سبز جلو چشم همه ظاهر شد.
بعد همه زد به سرمان.
چون اینجا دنیای ما بود. روآنوک ... خانهی جدیدِ ما. ما اولین مردمی بودیم که آنجا فرود میآمدیم، اولین مردمی بودیم که آنجا اقامت میکردیم، اولین مردمی بودیم که زندگیمان را در آنجا میگذراندیم. به همین خاطر وقتی برای اولین بار آنجا را دیدیم، شاد شدیم. ما، دو هزار نفر ساکن روآنوک، همه، توی تالار اجتماعات چپیده بودیم و همدیگر را بغل میکردیم و میبوسیدیم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!