درباره كتاب 'ما تمامش میکنیم':
وقتی رابطه لیلی با یک جراح مغز و اعصاب موفق به نام رایل کینکید جدی میشود، ناگهان زندگی برای او رنگ و بوی دیگری پیدا میکند و همهچیز بطور باورنکردنی زیبا به نظر میرسد. اما همزمان لیلی درباره این رابطهی جدید دغدغههایی هم دارد. او هنوز نتوانسته اتلس کاریگن، اولین عشق زندگیاش را بطور کامل فراموش کند. به همین خاطر وقتی ناگهان سر و کلهی اتلس دوباره در زندگی لیلی پیدا میشود، رابطه او با رایل دچار بحران میشود ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"یک پایم را روی لبه پشتبام گذاشتهام و از طبقهی دوازدهم، خیابانهای بوستون را نگاه میکنم. نمیتوانم به خودکشی فکر نکنم.
نه، نه در مورد خودم. زندگیام را آنقدر دوست دارم که بخواهم ادامهاش بدهم.
بیشتر در مورد دیگران فکر میکنم و اینکه در نهایت، چطور تصمیم میگیرند به زندگیشان پایان بدهند. آیا بعدا برای این تصمیمشان تاسف میخورند؟ حتما درست پس از آنکه اقدام به این کار میکنند و یک لحظه پس از آنکه کار شروع میشود، هنگام سقوط آزاد سریع، کمی احساس پشیمانی میکنند. آیا در حالی که زمین به سرعت به طرفشان میآید، به زمین نگاه میکنند و میگویند: "عجب گندی زدم. چه فکر مزخرفی بود؟" ..."