شناسنامه محصول
دایی جان ناپلئون (قطع پالتوئی - شومیز)
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

دایی جان ناپلئون (قطع پالتوئی - شومیز)

نویسنده: ایرج پزشکزاد (Iraj Pezeshkzad)
ناشر: فرهنگ معاصر
سال نشر: 1403 (چاپ 2)
قیمت: 450000 تومان
تعداد صفحات: 540 صفحه
شابك: 978-600-105-119-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 11 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (4.67 امتیاز با رای 6 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'دایی جان ناپلئون (قطع پالتوئی - شومیز)':

سعید عاشق لیلی دختر دایی‌جان است. بچه‌های فامیل به دایی‌جان، بخاطر خاطره‌هایی که از جنگ‌هایی که در آن شرکت داشته تعریف می‌کند، لقب "دایی‌جان ناپلئون" داده‌اند. عشق سعید به لیلی اما با مانع بزرگی روبرو است. دایی‌جان و پدر سعید، چشم ندارند همدیگر را ببینند. پدر سعید هر وقت که فرصت می‌کند، درستی داستان‌های جنگی دایی‌جان را زیر سوال می‌برد. دایی‌جان هم از بالا به پدر سعید نگاه می‌کند و او را در شان و مقام خانواده خود نمی‌داند. این وسط سعید نمی‌داند با دلدادگی‌اش چه کند و چطور در این خانواده‌ی پراختلاف به مراد دلش برسد. وقتی قرار می‌شود لیلی را به یکی از پسرهای فامیل بدهند، سعید دست به دامن دایی اسدالله می‌شود تا یکجوری عشق او را نجات دهد و کاری کند تا او بتواند با لیلی ازدواج کند ...
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"من یک روز گرم تابستان دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمی‌شد.
آن روز هم مثل هر روز با فشار و زور و تهدید و کمی وعده‌های طلائی برای عصر، ما را یعنی من و خواهرم را توی زیرزمین کرده بودند که بخوابیم. در گرمای شدید تهران خواب بعدازظهر برای همه بچه‌ها اجباری بود. ولی آن روز هم ما مثل هر بعدازظهر دیگر در انتظار این بودیم که آقاجان خوابش ببرد و برای بازی به باغ برویم. وقتی صدای خورخور آقاجان بلند شد من سر را از زیر شمد بیرون آوردم و نگاهی به ساعت دیواری انداختم. ساعت دو و نیم بعدازظهر بود. طفلک خواهرم در انتظار به‌خواب رفتن آقاجان خوابش برده بود. ناچار گذاشتم و تنها، پاورچین بیرون آمدم.
لیلی دختر دائی جان و برادر کوچکش نیم‌ساعتی بود در باغ انتظار ما را می‌کشیدند. بین خانه‌های ما که در یک باغ بزرگ ساخته شده بود، دیواری وجود نداشت. مثل هر روز زیر سایه درخت گردوی بزرگ بدون سر و صدا مشغول صحبت و بازی شدیم ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 هانيه سالاري:  متن روان و شیوای نویسنده، ماجراهایی که در طول داستان اتفاق میفته و اغلب خنده بر لب خواننده میاره باعث میشه که این کتاب رو بتونین به راحتی تموم کنین بدون اینکه لحظه‌ای از خوندنش خسته بشین. بهتون پیشنهاد می‌کنم جزو آثار فارسی که قراره بخونین حتما این کتاب رو قرار بدین.

 عليرضا (ماني) دواتگران:  اثری ماندگار و سرشار از نکته و کنایه به باورهای یک جامعه

 گل‌افشان حسن‌پور:  نميتونم بگم عالي بود ولي كتابيه كه ارزش خوندن رو داره