ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
ملکهی سرخ
(Red Queen)
نویسنده:
ویکتوریا اویارد
(Victoria Aveyard)
ترجمه:
محمدصالح نورانیزاده
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1403
(چاپ
11
)
قیمت:
495000
تومان
تعداد صفحات:
512
صفحه
شابك:
978-600-182-170-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'ملکهی سرخ':
دنیای مر بارو در تفاوت رنگ خون خلاصه شده است - آنهایی که خونشان نقرهای است، و آنهایی که سرخ رنگ. مر و خانوادهاش از سرخها هستند، که سرنوشتشان خدمت به نقرهایهای برگزیده است. مر برای کمک کردن به خانوادهاش هر آنچه بتواند میدزدد، اما وقتی بهترین دوستش به سربازگیری محکوم میشود هرکاری که در توانش باشد انجام میدهد تا آزادی او را بخرد. ولی پیچش سرنوشت او را به قصر سلطنتی میکشاند و در آن جا مر در حضور پادشاه و دیگر اشرافزادگان متوجه میشود که تواناییهایی فراانسانی دارد که تا بحال از آنها خبر نداشته است. اما مشکل اینجاست که ... خون او سرخ است.
پادشاه برای مخفی کردن این ناممکن، مجبورش میکند خود را شاهدختی گمشده معرفی کند و بعد به نامزدی یکی از شاهزادگان درآید. با هرچه بیشتر فرو رفتن در دنیای نقرهای، مر کارهایی انجام میدهد که آغازگر رقصی مرگبار هستند که شاهزادهها را در برابر هم و مر را در برابر احساسات خود قرار میدهد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"از "اولین جمعه" متنفرم. روستا را شلوغ میکند و حالا، در این گرمای تابستان، آخرین چیزی که هر کسی ممکن است بخواهد، همین است. از این جایی که من در سایه ایستادهام خیلی بد نیست؛ ولی بوی بدنهایی که به خاطر کار صبحگاهی عرق کردهاند؛ برای خراب کردن شیر کافیست. هوا به خاطر گرما و رطوبت میلرزد و حتی حوضچههای آبی هم که از طوفان دیروز مانده، داغ شده و رنگینکمانی از روغن و گریس روی آنها خودنمایی میکند.
کمکم همه مغازههایشان را میبندند و بازار خلوت میشود. مغازهدارها حواسپرت و بیخیال هستند و این به من کمک میکند تا هر چیز را که دلم میخواهد از جنسهایشان بردارم. تا زمانی که کارم تمام میشود، جیبهایم از جنسهای دزدی پر است و سیبی هم برای خوردن در مسیر در دستانم است ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!