ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
جایی که خیابانها نام داشت
(Where The Streets Had A Name)
نویسنده:
رنده عبدالفتاح
(Randa Abdel-Fattah)
ترجمه:
مجتبی ساقینی
ناشر:
آرما
سال نشر:
1398
(چاپ
2
)
قیمت:
30000
تومان
تعداد صفحات:
232
صفحه
شابك:
978-600-6077-68-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 19 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'جایی که خیابانها نام داشت':
حیات به همراه خانوادهاش در شهر بیتلحم زندگی میکند. آنها چند سال پیش از روستایشان که اشغال شده رانده شدهاند و به این شهر آمدهاند. ترک سرزمین پدری بر روی هریک از اعضای خانواده به نوعی تاثیر گذاشته است.
یک شب که مادربزرگ حیات برای او درباره سالهای جوانیاش و زندگیشان قبل از اشغال زمینهایشان تعریف میکند به حیات میگوید که دیگر هیچ آرزویی ندارد به جز اینکه تا قبل از مرگش یکبار دیگر خاکی را که در آن بدنیا آمده است، ببیند.
حیات به همراه دوستش سامی تصمیم میگیرد از دیوار حائل عبور کند و به قدس، جایی که روستای مادربزرگ در آنجا قرار دارد برود تا مقداری از خاک آنجا را برای او بیاورد. این اما تصمیم خطرناکی است چون آنها مجوز لازم برای ورود به قدس را ندارند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"ساعت شش و نیم صبح بود. جستی زدم و از تختخواب پایین آمدم. به صورتم، که از شدت گرما سرخ شده بود، آب سرد زدم. پنکه در طول شب خاموش شده بود. شاید بیبی زینبم آن را خاموش کرده بود؛ او حتی در شبهای خفه و گرم تابستان هم با یک ملافه کلفت خودش را میپوشاند و میخوابید. مسواک خواهرم را که در طول چند هفته گذشته با هم در آن شریک بودیم برداشتم. شب گذشته، وقتی حکومت نظامی لغو شد، ذهن مادر آشفته بود و نتوانستم یک مسواک دیگر دست و پا کنم.
چون اجازه داشتیم به مدت دو ساعت خانههامان را ترک کنیم بهسرعت به سمت مغازه ابویوسف رفتیم. حساب و کتابی که بابا کرده بود فقط یک ساعت و ربع وقت داشتیم تا همه چیزمان را بخریم و بعد با ماشین به خانه برگردیم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!