بخريد و بخوانيد ...
داشتن و نداشتن
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

داشتن و نداشتن

(To Have and Have Not)
نویسنده: ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)
ناشر: هرمس
سال نشر: 1402 (چاپ 6)
قیمت: 255000 تومان
تعداد صفحات: 315 صفحه
شابك: 978-964-363-843-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 1 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'داشتن و نداشتن':

در سال‌های دشوار و پرآشوب دهه‌ی 1930، در پی بحران بزرگ اقتصادی امریکا، هری مورگان، پلیس سابق و ناخدای خشن و تکرو امریکایی، می‌کوشد با قایقش و مهارتش در دریانوردی خانواده‌ی خود را از تیره‌روزی برهاند. سواحل هاوانا و جزیره‌ی کی‌وست؛ آب‌های پر تلاطم تنگه‌ی فلوریدا ... برخی از درخشان‌ترین و ناگوارترین و عمیق‌ترین صحنه‌هایی را که همینگوی به عمرش توصیف کرد در داشتن و نداشتن می‌توان یافت: صحنه‌ی وحشیانه و تکان‌دهنده‌ی آغاز رمان؛ روایت استادانه‌ی ماهیگیری در "گلف استریم" و توصیف به‌یاد‌ماندنی نیزه‌ماهی باشکوهی که می‌گریزد؛ سرنوشت غافلگیرکننده‌ی آقای سینگ، قاچاقچی بی‌رحم و آراسته‌ی چینی؛ گفتگوی هری مورگان با انقلابی‌های مسلح و خشن و کم‌حرف کوبایی، و متراکم شدن نیروی خصومت و عصبیتی مهیب و ویران‌گر در فضای داستان؛ قایق‌های تفریحی مجلل ثروتمندان و وقار و تشخص ظاهری و تباهی روح درهم شکسته‌ی داروتی هالیس، همسر زیبای کارگردان مشهور هالیوود؛ و در ورای همه‌ی این‌ها، جریان عمیق و پنهان و نیرومند "گلف استریم"، که همچون تمثیلی از عظمت هولناک و بی‌اعتنای هستی مانند رودخانه‌ی عظیمی از دل داستان می‌گذرد ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"می‌دانید صبح‌های زود هاوانا، که ولگردها هنوز کنار دیوار ساختمان‌ها خوابیده‌اند چه جوری است؛ حتی قبل از این‌که واگن‌های یخ‌فروشی برای بارها یخ بیارند؟ خب، ما از بارانداز آمدیم و رفتیم آن دست میدان به "کافه مروارید سان‌فرانسیسکو" که قهوه بخوریم و توی میدان فقط یک گدا بیدار بود که داشت از فواره آب می‌خورد. ولی وقتی رفتیم توی کافه و نشستیم، آن سه نفر منتظرمان بودند.
نشستیم و یکی‌شان آمد طرف ما. گفت:
- خب؟
به او گفتم:
- کار من نیست. خوشحال می‌شدم اگه خدمتی از دستم بر می‌اومد. ولی دیشب بهتون گفتم که نمی‌تونم.
- خودت بگو چقدر می‌خوای.
- ربطی به پولش نداره. کار من نیست. فقط همین.
آن دو نفر دیگر هم آمده‌ بودند پیش ما و با قیافه‌های غمگین آن‌جا ایستاده بودند. آدم‌های خیل خوش قیافه‌ای بودند و جدا خوشحال می‌شدم کاری برایشان کرده باشم ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!