شناسنامه محصول
بوف کور

بوف کور

(The Blind Owl)
نویسنده: صادق هدایت (Sadegh Hedayat)
ناشر: انتشارات صادق هدایت
سال نشر: 1383 (چاپ 1)
قیمت: 15000 تومان
تعداد صفحات: 120 صفحه
شابك: 964-95477-1-1
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 19 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3.64 امتیاز با رای 14 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'بوف کور':

داستان از زبان راوی اول شخص مذکری حکایت می‌شود که حرفه‌اش نقاشی روی قلمدان است. او در منطقه‌ای بیرون شهرری زندگی می‌کند و برای خواننده شرح می‌دهد که چگونه به طرز مرموزی همیشه نقش یکسانی را بر روی همه قلمدان‌هایی که تزئین آنها را برعهده می‌گیرد، می‌کشد. در این نقش دختری که لباس سیاه بر تن دارد، گل نیلوفری آبی را به پیرمردی که در زیر درختی چمباتمه زده هدیه می‌دهد. ماجرا از جایی شروع می‌شود که روزی راوی این دختر را که مدتها نقش او را بر روی قلمدان‌ها می‌کشیده در واقعیت می‌بیند و این دیدار زندگی او را به کلی دگرگون می‌کند ...
داستان با این جملات آغاز می‌شود:
"در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.
این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به‌توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله‌ی افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این‌گونه داروها موقت است و به‌جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 سيده فاطمه حسيني:  بوف کور را امروز خواندم، خواندم، خواندم و فکر کنم صفحه ی 74 بود که یک حس عجیبی داشتم. البته این حس عجیب از اول تا اخرِ کتاب با من بود ولی در صفحه ی 74 یا 75 انگار که جانم به لبم رسیده بود. انگار که کاسه‌ی صبرم پر شده بود! - در آستانه‌ی هیچ - یکجورهایی عصبی شدم. دو بند از صفحه را می‌خواندم و دو ثانیه چِشم‌هام را می‌بستم. تا دو سه صفحه‌ی بعدش هم همینطور، اما بعدش دیگر عینِ قبل ادامه دادم. انگار که به سانِ خودِ نویسنده یک روحِ جدیدی در من رخنه کند! نه، شاید هم بلوف است، نمی‌دانم.
+ غریب بود.
+ راستش به نظرم صادق با توصیف‌هایش خوب می‌تواند حالِ آدم را بهم بزند. البته این نتیجه را بعد از خواندنِ کتاب فواید گیاهخواری‌اش گرفتم. سالِ پیش خواندمش. + از آن دسته حال بهم‌زنی‌های جذب کننده. - در فواید گیاهخواری شاید اما، دفع‌کننده -

خوب بود!

 الهه طاهري:  "در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزواء می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر این‌گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید". اين كتاب شاهكار ادبيات ايران است.

 زینب محموديان دارابي:  یکی از بهترین‌های ادبیات داستانی ایران ... چند لایه و تاثیرگذاره که باعث میشه آدم از چندبار خوندنش بدش نیاد و گاهی حتا نیازه. خیلی‌ها ادبیات ایران رو با این کتاب می‌شناسند.

 هدي تقي‌پور:  با اينكه اين حجم از توصيف و اين سبك داستان‌هاي نااميدكننده و شايد ترسناك اصلا با روحيات من سازگار نيست، اما "شاهكاري" بود كه خوندم، فقط همين!

 هانيه سالاري:  از ابتدا تا انتهای کتاب شما جریانات ذهنی راوی داستان رو می‌شنوید که به نظر بنده عالی توصیف شدند ... به کسانی که افسرده هستن توصیه نمی‌کنم چون خود کتاب باعث میشه آدم کمی از زندگی ناامید بشه ... من ۲ بار این کتاب رو خوندم و هربار بیشتر لذت بردم.

 اعظم ملائي:  شاید برای من بهتر بود که نسخه‌ای سفارش می‌دادم که شرح و توضیح داشته باشه. نتونستم اون طور که باید باهاش ارتباط برقرار کنم. تازه می‌فهمم وقتی دبیر ادبیات‌مون می‌گفت "بوف کور" یه مثال خوب برای کتاب‌هایی است که به صورت "جریان سیال ذهن" نوشته شدن یعنی چی!

 بنفشه بامداد:  راوی داستان از ابتدای کتاب تا انتها در قالب یک فصل بدون توقف به بیان احساسات و احوال خوب پرداخته است. این همه توصیفات عجیب و غریب به هیچ وجه با سلیقه‌ی مطالعاتی من سازگاری ندارد.

 پريسا آستانه:  محیط داستان بوف کور بسیار تاریک، انتزاعی و پیچیده بود. جمله‌ها و استعاره‌های داستان برای من مفهومی نداشت و نمی‌دانم که آیا واقعاً پشت این جملات بعضاً تکراری مفهوم خاصی نهفته بود یا فقط جوشش‌های فکر یک فرد تاریک بین بود. در کل من این داستان را اصلاً دوست نداشتم و به آن امتیاز 1 از 5 می‌دهم.