ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
سکهای از آسمان
(Penny from Heaven)
نویسنده:
جنیفر ال هالم
(Jennifer L. Holm)
ترجمه:
شهلا انتظاریان
ناشر:
افق
سال نشر:
1397
(چاپ
4
)
قیمت:
29000
تومان
تعداد صفحات:
300
صفحه
شابك:
978-964-369-819-5
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'سکهای از آسمان':
تابستان سال 1953 برای پنی، دختر یازدهساله، پر از چیزهای غافلگیرکننده و ناخوشایند است. او در رویای تابستانی سرشار از بستنی خامهای گردویی، شنا و بیسبال به سر میبرد. اما اوضاع به این سادگی پیش نمیرود. اول این که نمیتواند شنا کند چون مادرش میترسد او بیماری فلج اطفال بگیرد. مهمتر این که عموی مورد علاقهاش توی اتومبیل زندگی میکند. مادربزرگش هم تا حرف از پدر پنی یعنی یکی از پسرهایش میشود، گریه سر میدهد. دیگر این که خانوادهی پدری و مادری پنی با همدیگر حرف نمیزنند. از همه بدتر اینکه مادر پنی میخواهد با شیرفروش ازدواج کند. مصیبت میبارد. باید دید پنی چگونه با اینهمه دردسر کنار میآید. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان کتاب با این جملات آغاز میشود:
"میمی میگوید بهشت پر از ابرهای سفید و پشمالو و فرشتههاست.
این حرف خیلی قشنگی است ولی مگر میشود روی ابر نشست؟ مگر آدم صاف پایین نمیافتد و محکم به زمین نمیخورد؟ فرانکی همیشه میگوید، فرشتهها بال دارند پس نگران این چیزها نیستند.
نظر من دربارهی بهشت، هیچ ربطی به ابر یا فرشته ندارد. بهشت برای من بستنی گردویی خامهای است و استخر شنا و بازی بیسبال. این که تیم بروکلین داگرز همیشه برنده شود و بهترین جای خانه مال من باشد، این که درست پشت زمین داگرز بنشینم. آخر اگر کسی بهترین جای خانه را داشته باشد، لااقل میتواند از وضع مردهها سر دربیاورد.
من زیاد به بهشت فکر میکنم اما نه به دلیلهای معمولی، چون فقط یازده سال دارم و خیال هم ندارم تا قبل از صدسالگی بمیرم. فقط به این دلیل به فکر مرگ هستم که اسمم را از روی آواز بینگ کراسبی گذاشتهاند؛ از همان تصنیف سکههایی از آسمان، و وقتی اسم شما را از روی چیزی گذاشته باشند، خب نمیتوانید به آن فکر نکنید ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!