شناسنامه محصول
قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب: جلد 3 (قصه‌های برگزیده از سندبادنامه و قابوسنامه)

قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب: جلد 3 (قصه‌های برگزیده از سندبادنامه و قابوسنامه)

نویسنده: مهدی آذریزدی (Mehdi Azar Yazdi)
ناشر: امیرکبیر
سال نشر: 1399 (چاپ 73)
قیمت: 19000 تومان
تعداد صفحات: 99 صفحه
شابك: 978-964-300-167-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 32 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب: جلد 3 (قصه‌های برگزیده از سندبادنامه و قابوسنامه)':

این کتاب، جلد سوم از مجموعه "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" است.
کتاب حاضر قصه‌هایی است که از دو کتاب انتخاب شده: یکی سندباد نامه و دیگری قابوسنامه.
"سندباد نامه" کتابی است داستانی که در اصل به زبان هندی قدیم بوده و بعد به زبان پهلوی و بعد به عربی و بعد در قرن ششم هجری به وسیله ظهیری سمرقندی به فارسی ترجمه شده است.
کتاب "سندباد نامه" هم مانند "کلیله و دمنه" و "مرزبان‌نامه" دارای قصه‌های بسیاری است. اما گذشته از اینکه نثر قدیمی آن بسیار مشکل است، قصه‌های بد در آن بیشتر است. نویسنده اصلی "سندباد نامه" هر که بوده آدم بدبین و کج‌خیالی بوده و در کتابش افسانه‌های مزخرف زیادی را هم وارد کرده است. من از میان آنها قصه‌های خوبش را که همیشه سودمند است انتخاب کرده‌ام و به زبان ساده‌تر برای شما نوشته‌ام.
کتاب "قابوسنامه" کتابی است پیرامون مسایل تربیت، و زبان اصلی آن هم از سندباد نامه بسیار ساده‌تر و روان‌تر و خوب‌تر است. "قابوسنامه" را یکی از پادشاهان قرن پنجم هجری بنام کیکاوس پسر اسکندر پسر قابوس وشمگیر، برای نصیحت به فرزندش نوشته است و مطالب مفید فراوانی دارد. از قصه‌های "قابوسنامه" نیز هرچه به نظر من خوب‌تر بود انتخاب شد و به زبان ساده‌تر نوشته شد ... (برگرفته از "چند کلمه با بچه‌ها" در ابتدای کتاب)
اولین داستان کتاب با نام "فال روباه" با این جملات آغاز می‌شود:
روزی بود و روزگاری. یک روباه بود که مانند همه روباه‌ها حیله‌گر و ناقلا بود و چون زور و قدرتی نداشت که مثل شیر و پلنگ شکار کند ناچار همیشه با زبان‌بازی و مکر و حیله مرغ‌ها و حیوانات کوچکتر را گول می‌زد و با حرف‌های خوب به آنها نزدیک می‌شد و ناگهان آنها را می‌گرفت و می‌خورد.
یک روز روباه از راهی در میان صحرا داشت می‌رفت و با خودش فکر می‌کرد که: "امروز هیچ چیز نخورده‌ام و خیلی گرسنه‌ام. باید خوب حواسم را جمع کنم و اگر با خرگوشی، کبکی، مرغی، خروسی چیزی روبرو شدم کاری کنم که از من نترسد و فرار نکند." روباه آهسته آهسته راه می‌رفت و نقشه می‌کشید که ناگهان در سر راه خود چیز عجیبی دید ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!