درباره كتاب 'گرگ در لباس میش':
دو تن از معلمهای مدرسهی دخترانه میدوبانک در دل شبی تاریک جسد معلم ورزش مدرسه را در سالن ورزش پیدا میکنند که بر اثر اصابت گلولهای به قلبش به قتل رسیده. این قتل اوضاع مدرسه را به هم میریزد و مسئولین و محصلین را به وحشت میاندازد. اما این تازه اول ماجراست. جولیا، یکی از محصلین مدرسه تلاش میکند تا سر از رمز و راز اتفاقاتی که در حال وقوع است، دربیاورد. اما خیلی زود متوجه میشود که زندگی خود او هم به دلیل تحقیقاتش در خطر است. جولیا به همین خاطر برای کمک به هرکول پوآرو مراجعه میکند و کارآگاه مشهور میپذیرد تا این ماجرا را پیگیری کند و پرده از راز آن بردارد.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"روز اول ترم تابستانی در مدرسه میدوبانک بود. خورشید اواخر بعدازظهر بر زمین شنی پهناور جلو ساختمان مدرسه میتابید. درِ اصلی چارطاق باز بود و خانم وانسیتارت، با موهای آراسته و کت و دامن شیک جلو در ایستاده بود. قیافه او با نمای جورجی ساختمان مدرسه خوب جور درمیآمد.
بعضی والدین که هنوز آشنا نبودند، او را با خانم بالسترود بزرگ عوضی میگرفتند. نمیدانستند که خانم بالسترود جلو در آفتابی نمیشود. برای خودش بارگاه مقدسی دارد که فقط معدودی افراد گزیده اجازه ورود به آنجا را دارند.
یک سمت خانم وانسیتارت، خانم چادویک ایستاده بود. خانم چادویک که مقام و مرتبهاش قدری با خانم وانسیتارت فرق میکرد، دختر باهوش و مرفهی بود که جزئی از لوازم مدرسه به شمار میرفت و غیرممکن بود بتوان مدرسه را بدون او تصور کرد ..."