ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
اژدهای پدرم
(My Father's Dragon)
نویسنده:
راث استیلزجانت
(Ruth Stiles Gannett)
ترجمه:
نسرین وکیلی
ناشر:
پنجره
سال نشر:
1390
(چاپ
1
)
قیمت:
5000
تومان
تعداد صفحات:
71
صفحه
شابك:
978-964-222-205-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 30 نفر
امتیاز كتاب:
(3 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'اژدهای پدرم':
المر گربهی ولگردی را به خانه میبرد و به او غذا میدهد. گربه پیر با المر دوست میشود و از او میخواهد تا بزرگترین آرزویش را به او بگوید. المر برای گربه میگوید که آرزو دارد بزرگ که شد خلبان شود چون عاشق پرواز کردن است. گربه وقتی این را میشنود به المر میگوید که او اگر بخواهد میتواند همین حالا هم پرواز کند! بعد برای المر تعریف میکند که او در یکی از سفرهایش به جزیره وحشی رفته است. گربه در آن جزیره بچه اژدهایی را دیده که حیوانات جزیره به بند کشیدهاند تا از او برای رد شدن از روی رودخانهای که از میان جزیره میگذرد، استفاده کنند. گربه به المر میگوید که اگر او بتواند بچه اژدها را از دست حیوانات جزیره وحشی نجات دهد، احتمالا میتواند بر پشت اژدها به هرجا که دوست داشته باشد پرواز کند. با شنیدن این ماجرا المر وسائل سفرش را میبندد تا به کمک بچه اژدهای جزیره وحشی برود …
(گروه سنی مخاطب کتاب سنین 8 تا 12 سال در نظر گرفته شده)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"پدرم وقتی پسر کوچکی بوده، در یک روز سرد بارانی، در خیابان خودشان با گربهی پیر ولگردی آشنا میشود. گربه خیس بوده و ناراحت، به همین دلیل پدرم به او گفته: "دلت میخواهد بیایی خانه ما؟"
این حرف گربه را شگفتزده کرد. او هیچوقت ندیده بود که کسی برای یک گربهی پیر ولگرد اهمیت قائل شود. جواب داد: "اگر بتوانم کنار یک بخاری گرم بنشینم و احیانا یک نعلبکی شیر هم بخورم، خیلی ممنون میشوم."
پدرم گفت: "ما بخاری خیلی خوبی داریم که میشود کنارش نشست و مطمئنم که مادرم یک نعلبکی اضافی هم دارد که بتواند باهاش به تو شیر بدهد."
پدرم و گربه دوستهای خوبی برای همدیگر شدند. اما مادر پدرم از آن گربه خوشش نمیآمد. او از گربهها متنفر بود، بهخصوص گربههای پیر زشت ولگرد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!