ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
تس
(Tess of the D'Urbervilles)
نویسنده:
تامس هاردی
(Thomas Hardy)
ترجمه:
مینا سرابی
ناشر:
دنیای نو
سال نشر:
1400
(چاپ
7
)
قیمت:
125000
تومان
تعداد صفحات:
420
صفحه
شابك:
978-964-6564-13-8
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'تس':
... قهرمانان توماس هاردی به حکم سرنوشت بسوی مقصد حرکت میکنند. و خارج از همه اصول اخلاقی و اجتماعی به راه خود میروند و همین حکم برگشتناپذیر، "تس" را، که یک دختر جوان و روستایی است، دچار زحمت و محنت میکند.
"آلک"، تس را مجذوب میکند و میفریبد و به راه خود میرود. آلک خانواده سرشناسی دارد، و از اشراف منطقه است. بچهای که تس از او در شکم دارد، به محض تولد میمیرد. و این زن با "آنجل کلر" پسر یک مرد روحانی ازدواج میکند و در شب عروسی ماجرای گناه گذشتهاش را برای این مرد باز میگوید ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در غروب یکی از روزهای اواخر ماه مه مرد میانسالی از شاستن به ده مازلوت، که در دره کوچک بلاکمور واقع بود، به سوی خانه راه میسپرد. با پاهایی نااستوار گاه به چپ و گاه به راست یله میرفت. هرچند گاه، شبیه کسانی که نظر کسی را تایید میکنند، سری تکان میداد، گرچه به چیز خاصی نمیاندیشید. زنبیل خالی تخممرغی روی دست انداخته، کرک کلاهش در هم ریخته بود، و تکهای از لبه کلاهش، بر اثر سالیان دراز تماس انگشتان هنگام برداشتن آن، یکسره بیکرک بود. در این لحظه کشیش سالخوردهای که آهنگی زیر لب زمزمه میکرد، سوار بر مادیانی خاکستری از راه رسید.
مرد زنبیل به دست گفت: شب شما بخیر.
شببخیر، سرجان.
مرد، پس از یکی دو گام، درنگ کرد، و برگشت:
- آقا، ببخشید؛ هفته گذشته، در همین جا و تقریبا همین موقع، وقتی از بازار میآمدم شما را دیدم و گفتم شببخیر، و شما مثل حالا جواب دادید شببخیر سرجان.
- بله، گفتم.
- و یکبار هم قبل از آن - حدود یک ماه پیش.
- شاید گفته باشم.
- برای چه این چند بار مرا سرجان صدا کردهاید، و حال آنکه من فقط جک دروبیفیلد، فروشنده دورهگرد هستم؟ ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!