درباره كتاب 'یک هفته در جنگل':
یک هفته گردش و بازی در جنگل، برنامهی مورد علاقهی کلاس پنجمیهای دبستان "هاردی" است که هر ساله اجرا میشود. اما "مارک چلمزلی" نه تنها به این برنامه توجهی نشان نمیدهد بلکه فقط میخواهد یک جوری زمان را بگذراند تا چند ماه بعد به مدرسهی مخصوصی که پدر و مادرش نام او را آنجا نوشتهاند برود.
در این میان او مورد بیمهری معلمش قرار میگیرد و با خود فکر میکند که شاید بتواند در آن یک هفته نظر معلم را جلب کرده و ثابت کند که از آن بچه پولدارهای لوس و ننر نیست. اما شاید هم دیگر خیلی دیر شده باشد. چون در اولین روز این هفته درگیری بین او و معلمش بالا میگیرد و مارک در یک لحظه با تصمیمی عجولانه، هم خود و هم معلمش را به خطر میاندازد. سرنوشت آنها چه خواهد شد؟ آیا میتوانند به هم کمک کنند و جان سالم به در برند؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"آقای ماکسول به فهرست بلند تدارکات و بعد به تقویم نگاهی انداخت و سرش را تکان داد. آن روز، جمعه سیزدهم فوریه بود و او حالا که ساعت یک ربع به هفت صبح را نشان میداد، در کلاس درس، پشت میزش نشسته بود. در همین زمان، سوالی در ذهنش شکل گرفت: چرا هر سال من این کار را انجام میدهم؟ اما به سرعت آن فکر را از سرش بیرون کرد و به فهرست تدارکات برگشت.
در دبستان هاردی رسم بر این بود که در سپیدهدم دوشنبهی سومین هفتهی آوریل، همهی کلاس پنجمیها سوار سه اتوبوس میشدند و برای یک هفته به جنگل میرفتند.
به این برنامه نامی هم داده شده بود: یک هفته در جنگل! و برنامهی این هفته، مطالعهی طبیعت و شناخت محیطزیست بود. در جنگل بچهها میتوانستند آتش روشن کنند، خلاقانه بنویسند، به قصهگویی بپردازند و یاد بگیرند که در جنگل چهطور از خود مواظبت کنند ..."