ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
کنیز ملکه مصر
نویسنده:
میکل پیرامو
ترجمه:
ذبیحالله منصوری
ناشر:
نگاه
سال نشر:
1402
(چاپ
2
)
قیمت:
575000
تومان
تعداد صفحات:
719
صفحه
شابك:
978-622-267-275-1
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 9 نفر
امتیاز كتاب:
(2.5 امتیاز با رای 2 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'کنیز ملکه مصر':
داستان ظاهرا واقعی است و میکل پیرامو آن را از زبان یونانی باستان به زبان امروزی ترجمه کرده است.
"شرمیون"، کنیز مخصوص و محرم اسرار "کلئوپاتر" -ملکه مصر- بود. او از کودکی دوستی نزدیکی با کلئوپاتر داشت و به همین خاطر از خصوصیترین رازهای ملکه آگاه بود. او در مجالسی شرکت میکرد که هیچ خدمتکاری شرکت نداشت و هیچ صاحبمنصبی جز ملکه و پادشاه در آن راه نمیداشت. بنابراین روایت او را از خاتونش بسیار موثق میدانند.
به دلیل قرابت خاصی که بین این دو برقرار بود، ملکه از همان کودکی او را همراه با خود به کلاس درس میبرد. گرچه در اوایل کار اساتید بدین کار اعتراض میکردند اما نمیتوانستند جلوی کار دختری را بگیرند که سیزده نفر از خاندان او همگی از پادشاهان بودهاند. بنابراین، شرمیون در جلسات درس شرکت کرد و توانست علاوه بر خواندن و نوشتن علومی چون تاریخ، جغرافیا، هندسه و ... را فرا گرفته و فردی ممتاز در میان زنان مصر شود.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"نام من "شرمیون" است و پدر و مادرم برده بودند و به همین جهت خود نیز کنیز شدم.
والدین من در کاخ سلطنتی خدمت میکردند و من در آن کاخ چشم به دنیا گشودم و چند روز بعد از تولد من دختر پادشاه مصر که مادرش یهودی بود متولد شد و نامش را "کلئوپاترا" نهادند.
من از وقایع دوره کودکی خود اطلاع ندارم، اما به خاطر میآورم که از سن سه سالگی همبازی "کلئوپاترا" شدم و او، از بین دختران کوچک کاخ سلطنتی مرا ترجیح میداد و با من، بیشتر الفت داشت. تصور میکنم یکی از چیزهایی که مرا نزد کلئوپاترا محبوب کرد، این بود که هنگام بازی وقتی او ناگهان به خشم درمیآمد و مرا کتک میزد و موهای سرم را میکند، من اعتراض نمیکردم و نزاع نمینمودم، بلکه به گوشهای میرفتم و میگریستم و بعد از چند لحظه، کلئوپاترا به من نزدیک میشد و میگفت "شرمیون، گریه نکن" و گاهی، برای این که مرا تسلی بدهد یک کلوچه شیرین که با انگبین طبخ میشد به من میداد و میگفت "بخور" و من هم کلوچه لذیذ را در دهان میگذاشتم و خشم و کتک او را فراموش میکردم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!