ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
سفر آمریکا
نویسنده:
جلال آلاحمد
(Jalal Al-e-Ahmad)
ناشر:
فردوس
سال نشر:
1400
(چاپ
4
)
قیمت:
190000
تومان
تعداد صفحات:
424
صفحه
شابك:
978-964-320-461-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'سفر آمریکا':
کتاب "سفر آمریکا"، که در سال 1344 نوشته شده، واپسین سفرنامهی جلال آلاحمد محسوب میشود و دستکم از نظر تعداد کلمات، بزرگترین سفرنامهی او است. با توجه به سال نگارش سفرنامه، با یک حساب سرانگشتی، مشخص میشود که اینک، انتشار آن، با یک تاخیر درازمدت و سی و پنج ساله صورت میگیرد.
... لحن نوشتههای آلاحمد، در "سفر آمریکا" بهگونهای است که انگار با دیگران سر ستیز دارد. همه را به تحقیر مینگرد و از آنها، با صفات و القابی برخورنده یاد میکند. جلال اکثر مخاطبانش را، با اسمهای نکره مخاطب قرار میدهد و ای کاش به همین حد رضایت میداد و فراتر نمیرفت، لیکن در گزارش سفر او، غالب افراد، با "کاف تصغیر" ذکر میشوند و بر این مبنا، مردها "مردک"، زنها "زنک"، دختران "دخترک"، و پسران "پسرک"، اطلاق میگردند و گاهی اوقات، برای تنوع، آمریکاییها و اروپاییها، به کنیههایی چون "یارو" و "اراذل" هم مفتخر میشوند ... (برگرفته از دیپاچه کتاب)
متن اصلی کتاب با یادداشت آلاحمد در تاریخ 5 تیر 1344 با این جملات آغاز میشود:
"امروز بعدازظهر، به انتظار باز شدن درِ سینما استودیو راسپای، برای دیدن فیلم Desert Rouge، از آنتونیونی (میکل آنجلو)، توی بلوار راسپای، قدم میزدم که سارتر را دیدم. کوتوله و با چشم چپ و با جوانکی یک برابر و نیم قد خودش، به عجله میآمد. تا تقاطع کنیم، فکر کردم بروم و سلامی و گپی، یا وعده ملاقاتی. اما به من که رسید، نگاهی انداخت به سراپایم و لابد سبیلم و از این حرفها. و منصرف شدم. و که چه بگویم؟ که من مترجم تو بودهام یک وقتی و میشناسمت و زیارت و ارادت و از این مزخرفات؟ که دیدم نمیارزد. او آدمی است و من از راه کتابش میشناسمش. به همین صورت باقی بماند، بهتر. یعنی ایدون بماند بهتر؟ نه. راستش دیدم مثل هر معلم دیگری، با یک جوانک (که عینکی هم بود) زیبا و بلند، دارد عیش و عشرت معلمانه میکند. و همین شباهت کافی بود که دیگر جستوجویی نکنم ... والخ. بیهیچ قصدِ مقایسه و از این اداها. که دهانِ ما بچاد. نخواستم جوانی کرده باشم. همین ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!