ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
چراغها را من خاموش میکنم
نویسنده:
زویا پیرزاد
(Zoya Pirzad)
ناشر:
مرکز
سال نشر:
1397
(چاپ
100
)
قیمت:
69500
تومان
تعداد صفحات:
293
صفحه
شابك:
978-964-305-656-8
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 23 نفر
امتیاز كتاب:
(4 امتیاز با رای 8 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'چراغها را من خاموش میکنم':
داستان در شهر آبادان میگذرد، زمانی در دهه 1340 یا 1350 شمسی.
کلاریس زن خانهداری است که تمام وقتش صرف رسیدگی به شوهر و فرزندانش میشود. زندگی یکنواخت او با آمدن خانوادهای جدید به همسایگی آنها دستخوش تغییر میشود. مرد میانسالی به همراه مادر و دخترش همسایه جدید آنها هستند. دختربچه خیلی زود با بچههای کلاریس دوست میشود و رفتوآمد میان دو خانواده آغاز میشود. مرد همسایه از آن نوع مردهایی است که کلاریس تاکنون در زندگیاش با آنها برخوردی نداشته. او دوستدار ادبیات و گل و گیاه است جزئیاتی از زندگی را که کلاریس هم به آنها توجه دارد میبیند و از آنها تعریف میکند. کلاریس ناگهان متوجه میشود که به مرد همسایه علاقه پیدا کرده است ... (برگرفته از "فرهنگ ادبیات فارسی" نشر نو)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"صدای ترمز اتوبوس مدرسه آمد. بعد قیژ در فلزی حیاط و صدای دویدن روی راهباریکهی وسط چمن. لازم نبود به ساعت دیواری آشپزخانه نگاه کنم. چهار و ربع بعد از ظهر بود.
در خانه که باز شد دست کشیدم به پیشبندم و داد زدم "روپوش درآوردن، دست و رو شستن، کیف پرت نمیکنیم وسط راهرو." جعبهی دستمالکاغذی را سراندم وسط میز و چرخیدم طرف یخچال شیر در بیاورم که دیدم چهار نفر دم در آشپزخانه ایستادهاند. گفتم: "سلام. نگفته بودید مهمان دارید. تا روپوش عوض کنید، عصرانهی دوستتان هم حاضر شده." خدا را شکر کردم فقط یک مهمان آوردهاند و به دخترکی نگاه کردم که بین آرمینه و آرسینه این پا و آن پا میشد. از دوقلوها بلندقدتر بود و وسط دو صورت سرخ و سفید و گوشتالو، رنگپریده و لاغر به نظر میآمد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!