داستان با این جملات آغاز میشود:
"جنازه را هشتم ژوئیه، درست بعد از ساعت سه بعدازظهر پیدا کردند. نسبتا سالم بود و امکان نداشت مدت زیادی داخل آب مانده باشد.
در واقع همین که اصلا جنازه را پیدا کرده بودند از روی تصادف محض بود. اینکه اینقدر سریع پیدا شده بود باید به تحقیقات پلیس کمک میکرد.
زیر آببندهای بورنسولت موجشکنی هست که از ورودی دریاچه در برابر بادهای شرقی محافظت میکند. بهار آن سال که کانال برای تردد باز شد، راه آن کمکم بند آمد. کشتیها هنگام عبور با مشکل مواجه میشدند و پروانههایشان تودههای گلولای غلیظ خاکستری مایل به زردی را از زیر آب بالا میآوردند. تقریبا بدیهی بود که باید فکری به حال آن وضعیت کرد. در ماه مه شرکت کانال کتبا از شورای مهندسی راه و ساختمان تقاضای ماشین لایروبی کرد. نامههایی بین چند کارمند سردرگم ردوبدل شد و در نهایت به سازمان ملی کشتیرانی سوئد ارجاع داده شد. سازمان کشتیرانی معتقد بود که بهتر است یکی از ماشینهای لایروبی شورای مهندسی راه و ساختمان کار را انجام بدهد. اما شورای مهندسی راه و ساختمان متوجه شد که اختیار ماشینهای لایروبی در دست سازمان کشتیرانی است و از روی استیصال به سازمان بندرها در نورشوپینگ متوسل شدند ..."