پیشدرآمد کتاب با این جملات آغاز میشود:
"در تیکسکالان این چیزها بیانتها هستند: نقشهی ستارگان و تخلیهی مسافران.
اینجا بالای میز استراتژیِ کشتی جنگی "خرمن سرخ عروج" که پنج معبرِ پرش فضایی و دو هفته سفر با سرعتی کمتر از سرعت نور تا پایتخت سیارهشهر تیکسکالان فاثله دارد و میخواهد به محض رسیدن دور بزند و به خانه بازگردد، هولوگرافی قرار دارد که نشاندهندهی کل فضاییست که تیکسکلان به آن گسترش یافته است. هولگراف نقشهای کشیده شده از وقار است با این معنای ضمنی که: همهی این نقاط درخشان، سیستمهای ستارهای هستند و همهشان به ما تعلق دارند. در این صحنه که تعدادی کاپیتان از پشت مرز نشانگذاری شدهی دنیا به هولوگراف شبیهدسازی شدهی امپراتوری خیرهاند، هر مرز و هر پرهای را از این چرخ بزرگی که چشمانداز تیکسکالان از خودش ایجاد کرده است بگیری، باز همین صحنه تکرار میشود: صدها کاپیتان خیره و صدها هولوگراف مشابه. و تکتک این کاپیتانها سربازانی را به یک سیستم ستارهای جدید بردهاند و هرآنچه از هدایای زهرآلود آنجا که توانسته بودند، گرد آوردهاند: توافقنامههای تجاری و شعر، مالیاتها و قول محافظت، سلاحهای انرژیِ پوزهسیاه و یا معماری یک قصر جدید برای حکمران که همچون یک انحنای طولانی و زیبا، قلب تابان و باز یک معبد خورشید را دربرگرفته است ..."