داستان با این جملات آغاز میشود:
"وقتی کنراد لانگ برگشت، همهچیز داشت در آتش میسوخت. بهجز چوبهای داخل شومینه.
کنراد در ویلای کخ زندگی میکرد که در کورفو، در فاصلهی چهل کیلومتری شمال جزیرهی کرکیرا بود. ویلا از مجموعهای از ساختمانهای پلکانی تشکیل شده بود که به شکل آبشاری متشکل از اتاقها و باغچهها و تراسها و استخرها بود و به خلیجی شنی ختم میشد که ساحل کوچکش فقط یا از سمت دریا قابل دسترسی یود، یا از طریق نوعی تلهکابین که ز فراز تمام ساختمانها عبور میکرد.
البته کنراد لانگ در خود ویلا ساکن نبود، بلکه در ساختمان سرایداری زندگی میکرد؛ ساختمانی کوچک با دیوارهای سنگی سرد و نمور، در سایهی جنگل کوچکی از درختان کاج که مسیر ورد به ویلا را محصور کرده بود. کنراد لانگ مهمان ویلا نبود، بلکه چیزی مثل مباشر بود. در ازای دریافت غذا،محل خواب و حقوقی مشخص، وظیفهاش این بود که هر وقت از او خواسته شد، ویلا را برای پذیرایی از اعضای خانواده یا مهمانان آماده کند. در ضمن باید حقوق کارکنان و صورتحسابهای تعمیرکارانی را که آنجا مشغول کار بودند، پرداخت میکرد. نمک و رطوبت به ویلا صدمه میزدند ..."