فصل اول کتاب با این جملات شروع میشود:
"چند وقت یش، به دهکدهای کوچک در منطقهای دورافتاده از کامبوج سفر کردم. بسیاری از مناطق روستایی در دنیایی مجهز به شبکه لولهکشی بهروز، اجاقهای برقی، تلویزیونهای ماهوارهای و سایر فناوریها هستند، اما این روستا اینطور نبود. ساکنان ترامونگ چروم بدون برق و آب لولهکشی شده، در کلبههایی که فقط یک اتاق دارند، زندگی میکنند. غذاهایشان را روی آتش و در هوای آزاد میپزند. روستاییان با کشت برنج، هندوانه و خیار روزگار میگذرانند. مذهبشان رنگوبویی از اسلام دارد، که "مکتب امام سن چم" نامیده میشود، و با عقاید آنیمیسمی ترکیب شده است. وقتی کسی نیازمند شفاست، مردم دهکده مناسکی برگزار میکنند و در آن، روح اجدادشان، میمونها و اسبها را احضار میکنند. اشباح بدن روستاییانی را که تمام شب دیوانهوار میرقصند تسخیر میکنند. گذشته از این آیین و مراسمها، مردم در سکوت و آرامش زندگی میکنند. با طلوع خورشید، آنها نیز برمیخیزند. بعد از صبحانه، گاوهایشان را به چرا میبرند؛ سپس، به سمت شالیزارها میروند و به محصولاتشان رسیدگی میکنند. وقتی هوا رو به تاریکی میرود، برمیگردند و برای پختن عصرانه، هیزم جمع میکنند ..."