بخريد و بخوانيد ...
مامان و من و مامان
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

مامان و من و مامان

(Mom & Me & Mom)
نویسنده: مایا آنجلو (Maya Angelou)
ترجمه: یگانه وصالی
ناشر: مروارید
سال نشر: 1400 (چاپ 1)
قیمت: 45000 تومان
تعداد صفحات: 154 صفحه
شابك: 978-964-191-918-6
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 9 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (3 امتیاز با رای 1 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'مامان و من و مامان':

نویسنده طی سالیان متمادی وقایع زندگی پرفراز و نشیب خود را در قالب 7 کتاب مختلف برای علاقمندانش روایت کرده است. کتاب حاضر، هفتمین و آخرین کتاب از این مجموعه است که همزمان با هشتاد و پنج سالگی او، یکسال قبل از مرگش، منتشر شد و در آن نویسنده عمدتا به رابطه خود با مادرش، ویوین باکستر، پرداخته است.

پدر و مادر نویسنده وقتی او سه ساله بود از یکدیگر جدا می‌شوند و پدرش او را به همراه برادر چهارساله‌اش نزد مادربزرگش می‌برد تا او از آنها نگهداری کند. چهار سال بعد، پدر ناگهان دوباره سروکله‌اش پیدا می‌شود و بچه‌ها را که هفت ساله و هشت ساله هستند از مادربزرگ می‌گیرد و آنها را نزد مادرشان می‌برد. یکسال بعد، دوست‌پسر ویوین باکستر، مردی به نام فریمن، به مایای هشت‌ساله تعرض می‌کند. او مساله را با برادرش در میان می‌گذارد و برادر مایا هم موضوع را به اطلاع بقیه خانواده می‌رساند. متجاوز در دادگاه گناهکار شناخته می‌شود اما تنها یکروز را در زندان می‌گذراند و بعد آزاد می‌شود. چهار روز پس از آزادی، فریمن به قتل می‌رسد، احتمالا به دست یکی از اقوام مایا. اما مایا براثر این واقعه 5 سال سکوت می‌کند و با کسی حرف نمی‌زند. او خودش درباره این ایام می‌گوید که: "... فکر می‌کردم من او را کشته‌ام. با صدایم. بخاطر اینکه از او نام برده بودم. پیش خودم فکر کردم که دیگر هیچوقت حرف نمی‌زنم. چون ممکن است باعث مرگ هرکس دیگری هم بشوم ..."

فصل اول کتاب با این جملات آغاز می‌شود:

"دهه‌ی اول قرن بیستم زمان خوبی برای سیاه و فقیر و زن زاده شدن نبود، آن هم در سن‌لوییسِ میسوری، اما ویویان بکستر، سیاه و فقیر، در خانواده‌ای سیاه و فقیر به دنیا آمد. البته بزرگ‌تر که شد او را زیبا می‌خواندند. در بزرگسالی به‌خاطر رنگ پوستش او را به‌عنوان زن پوست کره‌ای با موهای فر خیلی پرپشت می‌شناختند.

پدرش که اهل ترینیداد بود و لهجه‌ی کارائیبی غلیظی داشت، در تامپای فلوریدا از قایق موزبری‌اش پرید توی آب و تا آخر عمر توانست از دست نماینده‌های اداره مهاجرت فرار کند. اغلب با غرور و افتخار و بلندبلند خودش را شهروند آمریکا می‌نامید. اما هیچ‌کس برایش توضیح نداد این که فقط بخواهی شهروند آمریکا باشی به این معنی نیست که شهروند آمریکا هستی.

برخلاف پدرش که پوست تیره‌ی شکلاتی‌رنگ داشت، پوست مادرش آن‌قدر روشن بود که به سفیدی می‌زد. به او "اوکتورون" می‌گفتند، یعنی کسی که یک‌هشتم خونش از سیاه‌پوستان است. موهایش بلند و صاف بود. سر میز صبحانه اغلب موهای بافته‌اش را مثل طناب می‌چرخاند و آخر سر رویش می‌نشست تا بچه‌هایش را سرگرم کند ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 ميچكا منصور:  انتظاربهتری داشتم