بخريد و بخوانيد ...
کلکسیونر
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

کلکسیونر

(The Collector)
نویسنده: جان فاولز (John Fowles)
ترجمه: پیمان خاکسار
ناشر: چشمه
سال نشر: 1403 (چاپ 30)
قیمت: 340000 تومان
تعداد صفحات: 310 صفحه
شابك: 978-622-01-0135-2
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 3 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (5 امتیاز با رای 1 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'کلکسیونر':

فردریک کلگ جوانی ساکت و گوشه‌گیر است که شغلی معمولی در شهرداری شهر دارد و اوقات فراغتش را با جمع‌آوری و خشک کردن پروانه‌ها می‌گذراند. او دورادور عاشق دختر زیبایی به نام میراندا گری است. میراندا دختر شاد و سرزنده‌ای است که دانشجوی هنر است و از نظر اجتماعی زندگی‌اش کاملا با زندگی فردریک تفاوت دارد.

فردریک بصورتی کاملا تصادفی ثروتمند می‌شود. او با پولی که بدست آورده خانه‌ای در نقطه‌ای دورافتاده می‌خرد و میراندا را می‌دزدد و با خود به این نقطه پرت می‌برد. او امیدوار است موفق شود علاقه میراندا را به خود جلب کند و ...

داستان در دوبخش از قول دو راوی روایت می‌شود. در قسمت اول کتاب، راوی ماجرا فردریک کلگ است و در قسمت دوم خواننده با خواندن یادداشت‌های روزانه میراندا با روایت او از این اتفاق نه چندان خوشاید آشنا می‌شود.

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"روزهایی که از مدرسه شبانه‌روزیش برمی‌گشت خانه گاهی اوقات، تقریبا هر روز، می‌دیدمش، چون خانه‌شان درست روبه‌روی ساختمان شهرداری بود. او و خواهر کوچکترش زیاد از خانه بیرون می‌رفتند و برمی‌گشتند، اغلب همراه مردانی جوان، که البته به هیچ‌عنوان خوشم نمی‌آمد. هروقت سرم خلوت می‌شد پرونده‌ها و دفاتر کل را رها می‌کردم و می‌رفتم دم پنجره و از پشت شیشه‌ی یخ‌زده‌ی اتاق، خیابان زیر پایم را نگاه می‌کردم و گاهی چشمم به او می‌افتاد. شب که می‌شد در دفترچه‌ی مشاهداتم علامت می‌زدم، اول با ایکس و وقتی اسمش را فهمیدم با ام. بیرون هم بارها دیدمش. یک‌بار در صف کتابخانه‌های عمومی خیابان کراس‌فیلد درست پشت‌سرش ایستادم. حتی یک مرتبه هم نگاهم نکرد، ولی من پشت کله‌اش را تماشا کردم و دُم‌اسبی بلندش را. خیلی بور بود، خیلی ابریشمی، شبیه پیله‌ی پروانه برنت؛ بافه‌مویی که تا نزدیک کمرش می‌رسید. گاهی می‌انداختش جلو، گاهی پشت. گاهی هم جمع می‌کرد بالای سر. فقط یک‌بار، قبل از این‌که این‌جا مهمانم شود، این موهبت نصیبم شد که مویش را باز ببینم، نفسم بند آمد از بس زیبا بود، شبیه یک پری دریایی ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 آیدا محمدی بیگی:  خیلی خوووب بودد