مطالب کتاب با این جملات آغاز میشود:
" "وعده بزرگ" پیشرفت نامحدود - وعده تسلط بر طبیعت، رفاه مادی، وعده بالاترین شادکامیها برای بیشترین مردم، و وعده آزادیهای بلامانع فردی - از آغاز عصر صعنتی تاکنون سرچشمه امید و ایمان نسلهای بشری بوده است. در حقیقت تمدن ما از زمانی شروع شد که بشر تسلط فعال خود را بر طبیعت آغاز کرد. اما این تسلط تا ظهور عصر صنعتی محدود باقی ماند. با پیشرفت صنعت و جانشین شدن نیروی مکانیکی و سپس نیروی هستهای بهجای نیروی حیوانی و انسانی، تا جانشینی کامپیوتر بهجای مغز آدمی، دریافتیم که در راه تولید نامحدود و لاجرم مصرف نامحدود افتادهایم. معتقد بودیم که فن و تکنیک به ما توانایی مطلق و علم به ما دانایی مطلق داده است. میرفتیم که جزو خدایان گردیم و به موجودات برتری تبدیل شویم که توانایی آفرینش جهان دومی را داریم؛ موجوداتی که از دنیای طبیعی فقط بهعنوان مصالح آفرینش تازه خود استفاده خواهیم کرد.
مردان و بهطور فزایندهای زنان، از آزادی احساس تازهای پیدا کردند و حاکم بر زندگی خود شدند: زنجیرهای فئودالی گسیخته شده بود و هرکس میتوانست به آرزوهای خود بدون قیدوبند جامه عمل بپوشاند - یا دستکم چنین احساس میشد. گرچه این امر فقط در طبقات بالا و متوسط صادق بود، ولی پیروزی این طبقات میتوانست نویدی برای سایرین باشد تا امیدوار گردند که لاجرم دامنه آزادی جدید به تمام اعضای جامعه کشیده خواهد شد، بهشرط آنکه صنعتی شدن آهنگ پیشرفت خود را حفظ کند. سوسیالیسم و کمونیسم بهسرعت از جنبشی که هدف آن "جامعه جدید و انسان جدید" بود، به جنبشی تبدیل شد که آرمان آن زندگی بورژوازی برای همه بود ..."