شناسنامه محصول
ساشنکا
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

ساشنکا

(Sashenka)
نویسنده: سایمن سیبگ مونتیفیوری (Simon Sebag Montefiore)
ترجمه: آفاق زرگریان
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 200000 تومان
تعداد صفحات: 720 صفحه
شابك: 978-600-182-686-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 2 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'ساشنکا':

زمستان 1916: سن‌پترزبورگ در آستانه‌ی انقلاب

ساشنکا زیتلین، زیبا و خودسر تازه شانزده ساله شده است. وقتی مادرش با راسپوتین و دوست‌های هرزه‌ی خود در مهمانی‌ها به سر می‌برد، ساشنکا دزدکی در هوای یخبندان بیرون می‌آید تا نقش خود را در بازی خطرناک توطئه و فریب اجرا کند.

اکنون تابستان 1939 است. مسکو در چنگال پاکسازی بزرگ گرفتار است. ساشنکا با یکی از همراهان فدایی استالین ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است که آن‌ها را می‌پرستد. و بعد گرفتار عشقی دیوانه‌وار می‌شود ... با عواقبی ویران‌کننده.

داستان ساشنکا مدت نیم قرن پنهان می‌ماند، تا اینکه یک تاریخ‌دان جوان با موشکافی تا مخفی‌ترین بایگانی‌های استالین پیش می‌رود و از داستانی اندوه‌آور سرشار از احساسات و عواطف، خیانت، ظلم وحشیانه و شجاعت تصورناپذیر پرده برمی‌دارد - داستان زنی که مجبور می‌شود تصمیمی غیرقابل تحمل بگیرد: برای نجات خود یا کسانی که دوست‌شان دارد؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"زمان صرف چای بود، اما وقتی سه ژاندارم تزاری جلوی دروازه‌های موسسه‌ی اسمولنی دختران اصیل‌زاده مستقر شدند، تقریبا خورشید غروب کرده بود. در روز آخر کلاس‌های دختران اشراف‌زاده‌ی مدرسه‌ی شبانه‌روزی سن‌پترزبورگ جایی برای پلیس نبود، بااین‌حال آن‌ها آنجا بودند و با کت‌های نیم‌تنه آبی‌رنگ ملوانی شیک با دور یقه‌ی سفید، شمشیرهای بلند نظامی براق و کلاه‌خودهایی با نشان سلطان تزاری کاملا قابل شناسایی بودند. یکی بی‌صبرانه انگشت‌هایش را به هم فشار می‌داد، دیگری جلد چرمی رولور موزرش را باز می‌کرد و می‌بست و سومی بی‌خیال با پاهای باز ایستاده بود و با انگشت شست روی کمربندش ضربه می‌زد. پشت سر آن‌ها صف متراکم کالسکه‌های سورتمه‌کش با رنگ‌های طلایی و قرمز آتشین مزین به نشان‌های خانوادگی و یک جفت اتومبیل لیموزین براق منتظر بودند. شیب ذرات ریز و آرام برف فقط در سوسوی هاله‌ی چراغ‌های خیابان و لامپ‌های اتومبیل‌ها قابل دیدن بود ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!