قطعه شعر "مرغ معما" با این عبارات آغاز میشود:
"دیرزمانی است روی شاخه این بید
مرغی بنشسته کو به رنگ معماست.
نیست همآهنگ او صدایی، رنگی.
چون من در این دیار، تنها، تنهاست.
آنچه درونش همیشه پر زهیاهوست،
مانده بر این پرده لیک صورت خاموش.
روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف،
بام و در این سرای میرود از هوش ..."