فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"زن؟ هواداران فرمولهای ساده میگویند که زن چیزی بسیار ساده است: رحم، تخمدان؛ موجودی ماده: همین کلمه برای تعریفش کافی است. صفت ماده در دهان مرد، طنینی دشنامگونه دارد: ولی مرد از ویژگی حیوانی خود شرمناک نیست، حتی به عکس، اگر دربارهاش گفته شود که "او نر است!" احساس غرور میکند. کلمه "ماده" معنایی نامساعد دارد، اما نه از آن رو که زن را ریشهوار در دل طبیعت مینشاند، بلکه به این سبب که او را در جنسیت خود محدود میکند؛ و اگر این جنس، حتی در وجود حیوانات بیگناه و معصوم نیز، در نظر مرد قابل تحقیر و حتی دشمن جلوهگر میشود قطعا به دلیل احساس مخاصمتآلودی است که زن در او برمیانگیزد ..."