مقاله "درس فارسی" با این جملات آغاز میشود:
"چندین سال است که در هر مجلسی گفتگو از نقص تعلیمات آموزشگاههای ماست. همه فریاد برمیدارند که در دبستانها و دبیرستانهای ما شاگردان چیزی نمیآموزند و "بیسواد" از کار درمیآیند. هر قدر در این ایراد و اعتراض حقیقت باشد، جنبه خودنمایی آن را انکار نمیتوان کرد. بیان نقص دیگران غالبا برای اثبات این نکته است که ما خود آن نقص را نداریم. دلیل آن هم همین بس که وجود نقص را در دیگری دریافتهایم. لذتی که در عیبجویی هست از همینجاست.
در هر حال، اکنون که همه در نقص تعلیمات فرهنگی متفقاند، ناچار نقصی در کار هست. اما آن کدام است؟ من تاکنون کمتر شنیدهام که کسی از اینکه دانشآموزان مسائل جبر و مقابله را خوب حل نمیکنند یا از زمینشناسی اطلاع اندک دارند، شکایت کرده باشد. همه ایرادها و گلهها درباره املا و انشای فارسی است. از وقتی که رادیو و تلویزیون برای شاگردان و معلمان مسابقه کودنی ترتیب دادهاند نقص اطلاعات ایشان در تاریخ و جغرافیا نیز آشکار شده است. پس چنانکه مشهور است جوانان ما در درسهای ادبی درماندهاند. البته قبول این نکته ثابت نمیکند که شیوه تعلیم علوم در مدارس ما خوب و کامل است. اما اکنون این مطلب مورد بحث نیست ..."