بخريد و بخوانيد ...
کتابخانه نیمه‌شب
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

کتابخانه نیمه‌شب

(The Midnight Library)
نویسنده: مت هیگ (Matt Haig)
ترجمه: محمدصالح نورانی‌زاده
ناشر: کوله‌پشتی
سال نشر: 1403 (چاپ 135)
قیمت: 289000 تومان
تعداد صفحات: 351 صفحه
شابك: 978-600-461-461-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 11 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (4.67 امتیاز با رای 3 نفر)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'کتابخانه نیمه‌شب':

جایی آن‌سوی لبه دنیا کتابخانه‌ای هست با تعداد بی‌شماری کتاب، که هرکدام قصه یک زندگی را روایت می‌کنند. یکی قصه زندگی‌ات به همین شکل کنونی‌اش است و دیگری قصه زندگی‌ات با این فرض که زمانی در جایی انتخاب متفاوتی کرده باشی. همه‌مان همیشه در این فکریم که شاید زندگی‌مان می‌توانست متفاوت باشد. اما اگر شانس این را داشته باشی که به این کتابخانه بروی و خودت تمام زندگی‌های دیگرت را ببینی چه؟ امکان دارد هرکدام از این زندگی‌ها بهتر از زندگی کنونی‌ات باشند؟

... نورا این انتخاب را دارد که زندگی‌اش را با زندگی جدیدی عوض کند. مسیر شغلی جدیدی را پیش بگیرد، روابط شکست‌خورده سابقش را ترمیم بخشد و طبق رویای کودکی‌اش، یخچال‌شناس بشود. اما همچنین باید حین سفر در دل کتابخانه نیمه‌شب، به درون خودش نگاهی بیاندازد و آنچه واقعا به زندگی معنا و ارزش می‌بخشد، پیدا کند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"نورا سید نوزده سال پیش از آنکه تصمیم به مردن بگیرد، در گرمای کتابخانه کوچک مدرسه هیزلدین در شهر بردفورد پشت میز کوتاهی نشسته بود و خیره به صفحه شطرنج نگاه می‌کرد.

چشمان خانم الم، کتابدار کتابخانه، برقی زد و گفت: "نورا، عزیزم، طبیعیه که راجع به آینده‌ات نگران باشی."

خانم الم نخستین حرکتش را انجام داد. اسبی از روی ردیف مرتب سربازان پیاده سفیدرنگ پرید. "معلومه که به خاطر امتحان‌هات نگران می‌شی، اما می‌تونی هرچیزی که دلت بخواد بشی، نورا. به احتمالات ممکن فکر کن. هیجان‌انگیزه."

"آره، فکر کنم همین‌طوره."

"تمام عمرت هنوز پیشِ روته."

"تمام عمرم."

"می‌تونی هر کاری بکنی. هرجایی زندگی کنی. مثلا جایی که مثل اینجا این‌قدر سرد و مرطوب نباشه."

نورا مهره سرباز را دو خانه جلو برد.

سخت بود خانم الم را با مادرش مقایسه نکند؛ مادری که با نورا جوری رفتار می‌کرد که گویی اشتباهی بود که نیاز به تصحیح شدن داشت. برای مثال، در دوران نوزادی نورا مادرش نگران این بود که گوش چپ او بیشتر از گوش راستش بیرون زده و برای برطرف کردن مشکل به چسب نواری روی آورد و بعد آن را با کلاهی پشمی پوشاند ..."

نظر كسانی كه كتاب را خوانده‌اند:

 آیدا محمدی بیگی:  فوق‌العاده بود ... صفحه‌هایی با محتواهای غیرمنتظره ... :)

 ميچكا منصور:  مدت‌ها بود انقدر شگفت‌زده نشده بودم