بخريد و بخوانيد ...
عالیجناب کیشوت
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

عالیجناب کیشوت

(Monsignor Quixote)
نویسنده: گراهام گرین (Graham Greene)
ترجمه: رضا فرخفال
ناشر: نشر نو
سال نشر: 1400 (چاپ 2)
قیمت: 110000 تومان
تعداد صفحات: 271 صفحه
شابك: 978-600-490-239-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 9 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'عالیجناب کیشوت':

پدر کیشوت، کشیش یکی از روستاهای اسپانیا، فکر می‌کند که از نوادگان دن‌کیشوت، قهرمان داستان سروانتس است. اهالی روستا همواره به او یادآوری می‌کنند که دن‌کیشوت شخصیتی خیالی است اما پدر اعتقادات خود را دارد و ایمانش به باورهایش قوی است!

وقتی او با خبر می‌شود که از سوی کلیسا به مقام عالیجنابی ارتقا پیدا کرده است، تصمیم می‌گیرد سفری را آغاز کند و از روستای خود به مادرید برود تا جوراب‌هایی ارغوانی بخرد که مقام‌های عالیرتبه کلیسا به پا می‌کنند. او در این سفر دوست خود سانچو، شهردار سابق روستا، را نیز همراه خود می‌برد. سانچو کمونیستی دوآتشه است و در طول سفر پدر کیشوت را با بحث‌های خود درباره سیاست و دین مشغول می‌کند و البته روحانی ساده‌دل را از دردسرهایی که در طول مسیر با آن روبرو می‌شود، نجات می‌دهد ...

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"ماجرا چنین اتفاق افتاد. پدر کیشوت سفارش نهارش را که در تنهایی می‌خورد به مستخدمه خود داده بود، و برای خرید شراب راهی تعاونی محل شد که در هشت کیلومتری ال‌توبوزو بود و سر راه اصلی به والنسیا. روزی بود با هوایی دم کرده و هرم گرما از کشتزارهای خشک زبانه می‌کشید. ماشین سئات کوچکش که هشت سال پیش آن را دست‌دوم خریده بود، دستگاه تهویه نداشت و او همچنان‌که در جاده پیش می‌رفت با دلتنگی به‌روزی فکر می‌کرد که باید ماشین دیگری برای خود دست‌وپا کند. با خود حساب کرد که هفت سال عمر یک سگ می‌تواند برابر با یک سال عمر انسان باشد، و پس ماشین او هنوز در آغاز میانسالی بود. اما متوجه شده بود که مردم آبادی دیگر به چشم یک ماشین از کار افتاده به سئات مدل ششصد او نگاه می‌کنند. به او هشدار می‌دادند: "آدم نمی‌تواند به آن اطمینان کند، دن کیشوت." و او تنها می‌توانست این پاسخ را بدهد که "این ماشین سالیان دراز و بدی را با من گذرانده، و من دعا می‌کنم که خدا عمرش را از من هم درازتر کند." با آنکه بسیاری از دعاهایش بی‌جواب مانده بودند، اما پدر کیشوت به خود امید می‌داد که این دعا، دعایی که دیگر از فرط تکرار گوش فلک را کر کرده بود، کار خودش را بکند ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!