درباره كتاب 'عالیجناب کیشوت':
پدر کیشوت، کشیش یکی از روستاهای اسپانیا، فکر میکند که از نوادگان دنکیشوت، قهرمان داستان سروانتس است. اهالی روستا همواره به او یادآوری میکنند که دنکیشوت شخصیتی خیالی است اما پدر اعتقادات خود را دارد و ایمانش به باورهایش قوی است!
وقتی او با خبر میشود که از سوی کلیسا به مقام عالیجنابی ارتقا پیدا کرده است، تصمیم میگیرد سفری را آغاز کند و از روستای خود به مادرید برود تا جورابهایی ارغوانی بخرد که مقامهای عالیرتبه کلیسا به پا میکنند. او در این سفر دوست خود سانچو، شهردار سابق روستا، را نیز همراه خود میبرد. سانچو کمونیستی دوآتشه است و در طول سفر پدر کیشوت را با بحثهای خود درباره سیاست و دین مشغول میکند و البته روحانی سادهدل را از دردسرهایی که در طول مسیر با آن روبرو میشود، نجات میدهد ...