شناسنامه محصول
جانوران از یاد رفته
اطلاعات كتاب در سایت آمازون

جانوران از یاد رفته

(The Forgotten Beasts of Eld)
نویسنده: پاتریشیا ای. مک‌کلیپ (Patricia A. McKillip)
ترجمه: مریم عزیزی
ناشر: کتابسرای تندیس
سال نشر: 1399 (چاپ 1)
قیمت: 40000 تومان  36000 تومان
تعداد صفحات: 224 صفحه
شابك: 978-600-182-618-4
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كرده‌اند: 2 نفر
امتیاز كتاب: امتيازي كه كتاب از كاربران جيره‌كتاب گرفته  (تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)

امتیاز شما به این كتاب: شما هنوز به این كتاب امتیاز نداده‌اید

درباره كتاب 'جانوران از یاد رفته':

سیبل جوان به همراه جانورانی جادویی در باغ خود به تنهایی زندگی می‌کند و به هیچ موجود دیگری هم نیاز ندارد. او با استفاده از ذهنش با حیوانات خود ارتباط برقرار می‌کند و به‌همین خاطر ارتباطی با دیگر موجودات دنیا ندارد. اما نظم زندگی او زمانی که جنگاوری با نوزادی در بغل به در باغ او می‌آید، برهم‌می‌ریزد.

کورن، نوزاد ریانا، ملکه الد را همراه خود آورده تا او را به سیبل بسپارد. ریانا اخیرا به‌دست همسرش دِرد، فرمانروای الد، کشته شده است. دِرد از عشق میان ریانا و نورل باخبر شده و هردو آنها را می‌کشد. حالا کورن دستور دارد نوزاد را به سیبل بسپارد تا از او نگهداری کند و با بزرگ شدن او جانشین و وارثی ناخواسته برای دِرد تربیت شود و به میدان آید.

سیبل نوزاد را قبول می‌کند و با اینکار ناخواسته درِ عشق‌ها، خیانت‌ها، انتقام‌ها و ... انسان‌ها را بر روی باغ ساکت و آرام خود می‌گشاید ..."

داستان با این جملات آغاز می‌شود:

"هیلدِ جادوگر در شهر پادشاهی موندور با زنی بی‌چیز درآمیخت و زن پسری زاد که یک چشمش سبز بود و چشم دیگرش سیاه. هیلد که چشمانی به سیاهی لجنزارهای فیربولگ داشت، چون باد از زندگی زن گذشت؛ اما کودکشان میک تا پانزده‌سالگی در موندور باقی ماند. میک پسری درشت‌جثه و قوی بود و نزد آهنگر شاگردی می‌کرد. آنان که برای تعمیر ارابه یا نعل‌بندی می‌آمدند، از کندی و ترشرویی او کارشان به ناسزاگویی می‌کشید و در این مواقع، حسی خزنده چون هیولایی در تاریکی لجنزار در وجود میک زنده می‌شد. برمی‌گشت و با چشم سیاهش نگاهشان می‌کرد. آن‌ها هم ساکت می‌شدند و از او فاصله می‌گرفتند. همچون آتشی که در دل هیزم نیم‌سوز و مرطوب خانه دارد رگه‌ای از جادو در جان پسرک وجود داشت. کم پیش می‌آمد که صدای زمخت و خشنش را صرف هم‌کلامی با کسی کند؛ اما وقتی در بازار اسبی، سگ گرسنه‌ای یا کبوتری در قفس را نوازش می‌کرد آتش جادو در چشم سیاهش شعله‌ور می‌شد و صدایش لطافت رویایی رود سلینون را می‌یافت ..."

تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!