درباره كتاب 'جانوران از یاد رفته':
سیبل جوان به همراه جانورانی جادویی در باغ خود به تنهایی زندگی میکند و به هیچ موجود دیگری هم نیاز ندارد. او با استفاده از ذهنش با حیوانات خود ارتباط برقرار میکند و بههمین خاطر ارتباطی با دیگر موجودات دنیا ندارد. اما نظم زندگی او زمانی که جنگاوری با نوزادی در بغل به در باغ او میآید، برهممیریزد.
کورن، نوزاد ریانا، ملکه الد را همراه خود آورده تا او را به سیبل بسپارد. ریانا اخیرا بهدست همسرش دِرد، فرمانروای الد، کشته شده است. دِرد از عشق میان ریانا و نورل باخبر شده و هردو آنها را میکشد. حالا کورن دستور دارد نوزاد را به سیبل بسپارد تا از او نگهداری کند و با بزرگ شدن او جانشین و وارثی ناخواسته برای دِرد تربیت شود و به میدان آید.
سیبل نوزاد را قبول میکند و با اینکار ناخواسته درِ عشقها، خیانتها، انتقامها و ... انسانها را بر روی باغ ساکت و آرام خود میگشاید ..."