فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"در آغاز هیچچیز نبود الا بو ...
شب 28 مرداد 1357، بهظاهر هیچ فرقی با شبهای دیگر نداشت. هوای آبادان مثل همیشه گرم و تبدار بود و شرجی امان همه را بریده بود. مشعلهای پالایشگاه، خانههای بریم را با نور نارنجیشان روشنوخاموش میکردند. لنجها، در شبی که ماه کامل بود، کنار ساحلِ اروندرود و بهمنشیر پهلو گرفته بودند و منتظر ناخداها بودند که صبحِ اول وقت راهی دریا شوند. نخلستان خاموش بود و گهگاه که نسیمی میوزید صدای گردشِ باد میانِ شاخهها به موسیقی وهمانگیزی شبیه میشد. آن شب تمام کولرها روشن بود تا افطارِ چهاردهمین شبِ ماه رمضان راحتتر از گلوها پایین رود. همهچیز عادی بود، همهچیز الا بو ..."