ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
پسر دلبند
(The Perfect Son)
نویسنده:
لورن نورث
(Lauren North)
ترجمه:
بابک اسلامیه
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1399
(چاپ
1
)
قیمت:
74000 تومان
63000
تومان
تعداد صفحات:
424
صفحه
شابك:
978-600-182-603-0
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'پسر دلبند':
وقتی تس کلارک یک روز پس از تولد هشت سالگی پسرش جیمی، در بیمارستان از خواب بیدار میشود، از چند چیز مطمئن است: به او چاقو زدهاند، پسرش گم شده و پای برادرشوهر و مشاور سوگواریاش در میان است. ولی کسی به حرفهایش گوش نمیکند.
پس از مرگ ناگهانی همسرش مارک در سانحهی ناگواری که چند ماه پیش رخ داد، تنها چیزی که او را سرپا نگه داشته جیمی است. تس و جیمی برای درک زندگی جدیدشان بدون مارک با هم کشمکش دارند، ولی شادیشان را در لحظههای کوتاه زندگی روزمره مانند رفتن تا درِ مدرسه و تماشای تلویزیون پیدا میکنند. زندگی بدون مارک دشوار است، ولی تس پسرش جیمی را دارد و نکتهی مهم همین است.
ولی در حالی که تس در بیمارستان سردرگم است و کسانی دوروبرش را گرفتهاند که به حرفهایش گوش نمیکنند، دنیایش فرو میریزد. برای نجات پسرش، باید اتفاقات بین روز مرگ مارک و تولد پسرش را کنار هم بگذارد، ولی شاید تحمل واقعیت برایش بیش از اندازه دشوار باشد. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"در باریکهای از زمان که افسوس خیلی کوتاه است، اثر مورفین در بدنم کم میشود، ولی حس درد هنوز مبهم است. آنقدر مبهم که میتوانم از چهار نکته مطمئن باشم:
یک - در بیمارستان هستم.
دو - کسی به من چاقو زده است.
سه - تو زندهای.
چهار - جِیمی گم شده است.
حدس میزنم پنج دقیقه باشد. در این پنج دقیقهها قلبم با چنان نیرویی میزند که با هر تپش، تمام بدنم را تکان میدهد. در این پنج دقیقهها میدانم که باید کاری کنم. پسرمان گم شده و مطمئن نیستم کسی این را بفهمد. مطمئن نیستم کسی دنبالش بگردد. پس از این پنج دقیقهها، اسیر دردی میشوم که در شکمم میپیچد، طوری که انگار کسی درونم را میتراشد و زیرورو میکند و برای این که با جیغ بلندی سراغ تو و داروهایم را نگیرم، ناچارم لبهایم را محکم روی هم بفشارم ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!