ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
قاتل بیچهره
نویسنده:
سباستین فیتسک
(Sebastian Fitzek)
ترجمه:
مهوش خرمیپور
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1403
(چاپ
3
)
قیمت:
430000
تومان
تعداد صفحات:
446
صفحه
شابك:
978-600-182-662-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'قاتل بیچهره':
ماکس، یک نویسندهی ناموفق، اما یک شهروند قانونمدار است. او، درست برعکس برادرش کاسمو که در بخش انفرادیِ زندان بیماران روانی حبس است، هرگز در عمرش هیچ جرمی مرتکب نشده بود. اما طی چند روز آینده مرتکب یکی از وحشتناکترین جرائم خواهد شد. فقط، خود او هنوز این موضوع را نمیداند ... اما برعکس خودش کسانی که قصد دارند تا دیر نشده او را بکشند، از این موضوع باخبرند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"سیزده جسد، یازده زن مورد تجاوز قرار گرفته، هفت جسد مثله شده، تعداد زیادی افراد ربوده شده و دو خواهر که طوری به میلهی شوفاژ بسته شده بودند که اگر آنها را بهموقع پیدا نمیکردند، در اثر گرسنگی، مرگ فجیعی در انتظارشان بود.
من تا اینجا درمجموع از کارم بسیار راضی بودم، درواقع اگر امروز ساعت 15:32 سر راهم از دیدن یک قربانی بیدفاع در شبکهی فاضلاب دچار آشفتگی نمیشدم، یک جنایت دیگر را به جنایتهای آن زن اضافه کرده بودم.
در ابتدا صدای زنگ تلفن را نادیده گرفتم؛ من معمولا سر کار که هستم، گوشیام را خاموش میکنم، اما امروز دوشنبه است و دوشنبهها نوبت من است که دختر دهسالهمان را از مدرسه به خانه ببرم، حتی اگر هم همسرم روی زمین باشد، زیرا او خلبان مسیرهای دور است و خیلی کم پیش میآید که در خانه باشد.
هرچند که من شمارهی روی نمایشگر را نمیشناختم اما ساعت و زمان تماس تقریبا درست بود. در این ساعت میبایست تمرین شنای یولا تمام شده باشد و احتمالا او با گوشی یکی از دوستانش به من زنگ میزد. بنابراین تصمیم گرفتم که نگذارم تلفن روی پیغامگیر برود و این خطر را به جان خریدم که بهمحض برداشتن گوشی به مرکز تلفن شرکتهای مختلف تبلیغاتی وصل شوم که با چربزبانی و بدون در نظر گرفتن اینکه از ماهها پیش حساب بانکی من خالی و موجودی آن زیر صفر است، قصد مجاب کردنم برای بستن قرارداد بیمهی تکمیلی، دندانپزشکی یا اشتراک کانالهای تلویزیونی داشته باشند ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!