ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
بنیاد و امپراتوری (سهگانهی بنیاد، کتاب دوم)
(Foundation & Empire)
نویسنده:
آیزاک آسیموف
(Isaac Asimov)
ترجمه:
حسین شهرابی
ناشر:
تندیس
سال نشر:
1402
(چاپ
4
)
قیمت:
290000
تومان
تعداد صفحات:
343
صفحه
شابك:
978-600-182-653-5
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 2 نفر
امتیاز كتاب:
(5 امتیاز با رای 1 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'بنیاد و امپراتوری (سهگانهی بنیاد، کتاب دوم)':
امپراتوری کهکشانی به مدت دوازدههزار سال بر بیست میلیون سیارهی بشر حکم رانده، اما حال فروپاشیاش نزدیک است. ریاضیدانی به نام هری سلدون، قرنها قبل، علمی ابداع کرد به نام "روانتاریخ" که با کمک آن میتوانست آینده را "ببیند". ریاضیات او نشان میداد که وقتی امپراتوری فروبپاشد، سیهزار سال بربریت و بیتمدنی بر کهکشان حاکم خواهد شد تا امپراتوری تازهای سربربیاورد. سلدون با کمک علم روانتاریخ و گروهی از دانشمندان که بر سیارهی ترمینوس/بنیاد مستقرشان کرد قصد داشت کاری کند تا امپراتوری دوم کهکشانی در عرض هزار سال شکل بگیرد.
علم روانتاریخ را به هیچوجه نه میتوان بر روی یک انسان منفرد به کار بست و نه یک انسان منفرد میتواند آن را تغییر بدهد. ریاضیات پشت آن تنها در صورتی جواب میدهد که پای تریلیونها و کوآدریلیونها انسان در میان باشد. اما شخصی ظهور میکند که ورای ریاضیات بشری است ... فردی که میخواهد امپراتوری دوم کهکشانی را در عرض چند دهه بازبسازد و نمیخواهد منتظر طرح سلدون بماند. یک نفر روانتاریخ را به آشوب میکشد.
آیا طرح سلدون هم مثل همان امپراتوری کهکشانی قدیم از هم میپاشد؟ آیا بنیاد میتواند جلو او را بگیرد؟ (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
بخش اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"بل ریوز بدون اسکورت سفر میکرد که برخلافِ آییننامههای درباری برای سرکردهی ناوگان بود؛ آن هم ناوگانی که در یک منظومهی ستارهای متخاصم و دورافتاده در "سرحداتِ امپراتوری کهکشانی" استقرار داشت.
اما بل ریوز جوان و پرشور بود؛ آنقدر پرشور که دربار بیعاطفه و محاسبهگر امپراتوری او را به اقصای دور کیهان بفرستد. کنجکاو هم بود. قصههایی غریب و نامحتمل که صدها تن مثل اوهامزدهها بازمیگفتند و هزاران تن آن را شنیده بودند فریفتهاش کرده بود. از یک سو، احتمالِ ازسرگذراندنِ ماجراجوییهای نظامی اهمیتِ نکتههای دیگر را کمرنگ میکرد. از سوی دیگر، ترکیبِ همهی اینها مقاومتناپذیر مینمود و باعث شد راهیِ سفر شود.
از خودرو سطحپیما و قراضهی مخصوصش پایین آمد و دم درِ عمارتی روبهویرانی که مقصدش بود ایستاد. منتظر ماند. چشم فوتونی که درگاه را میپایید زنده بود، ولی در را با دست باز کردند.
بل ریوز به پیرمرد لبخند زد و گفت: "من ریوز هستم ..."
پیرمرد گفت: "میشناسمتان" شق و رق سر جایش ماند؛ گویا از دیدن او هیچ تعجب نکرده بود: "کارتان چیست؟" ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!