ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
انگار لال شده بودم ...: یک مردمنگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران
نویسنده:
سپیده سالاروند
ناشر:
خرد سرخ
سال نشر:
1398
(چاپ
1
)
قیمت:
39000
تومان
تعداد صفحات:
227
صفحه
شابك:
978-600-97661-9-2
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 1 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'انگار لال شده بودم ...: یک مردمنگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران':
کتاب متن پایاننامه کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی نویسنده است که در آن به وضعیت کودکان کارگر افغانستانی در تهران، با تمرکز بر دو میدان "خانه کودک ناصرخسرو" (که عمدتا شاگردمغازههای لوازم ماشینفروشیهای خیابانهای حوالی بازار را تحت پوشش قرار میدهد) و "گود زباله سعید" در جاده تهران-سمنان، میپردازد. هر فصل به صورت یک جستار مستقل حول محور یک مضمون نوشته شده و میکوشد بر قسمتی از زندگی این کودکان نور بیاندازد، با این امید که در آخر به درک شبکه معنایی زندگی آنها در پیوند با دیگر وضعیتهای اجتماعی در ایران بیانجامد ... (برگرفته از توضیح "درباره این کتاب" در ابتدای کتاب)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز میشود:
"بهار 1393 برای اولینبار پایم به یکی از سمنهای مربوط به حقوق کودک باز شد. یک سالی از تمام شدن دوره کارشناسیام میگذشت. چند ماهی در شرکتی تبلیغاتی کار کرده بودم و بالاخره پذیرفته بودم که جایم آنجا نیست و استعفا داده بودم و از سر بیچارگی همراه رفیقم شدم که در مدرسهای به بچهها درس میداد. در سالهای دوستیمان کم و بیش از این مدرسه شنیده بودم و گهگاه در هزینههای مدرسه و ثبتنام بچههای افغانستانی در مدارس دولتی کمکی هم کرده بودم. به او حسودیام میشد که معلم بچهها بود اما همیشه فکر میکردم برای همراهشدن با کودکان کار آمادگی ندارم. میترسیدم نادانی من در کار با کودک - و بهخصوص کودک کار - بهجای کمککردن به مجموعه به بچهها آسیب بزند. آن موقع از بهزبانآوردن این حس خجالت میکشیدم. حالا خیلی خوب میدانم که این ترس، ترسی بسیار شایع است و فکر میکنم گاهی ضروری هم هست ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!