ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
هرگز برنگرد (از سری کتابهای جک ریچر - کتاب هجدهم)
(Lee Child: Never Go Back)
نویسنده:
لی چایلد
(Lee Child)
ترجمه:
محمد عباسآبادی
ناشر:
کتابسرای تندیس
سال نشر:
1401
(چاپ
2
)
قیمت:
188000 تومان
160000
تومان
تعداد صفحات:
535
صفحه
شابك:
978-600-182-615-3
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 3 نفر
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'هرگز برنگرد (از سری کتابهای جک ریچر - کتاب هجدهم)':
جک ریچر، پلیس سابق ارتش، پس از پشت سر گذاشتن نواحی برفی داکوتای جنوبی بالاخره به مقر فرماندهی سابقش، یعنی یگان صدودهم پلیس ارتش در ویرجینیا میرود تا با فرمانده جدید یگان، سرگرد سوزان ترنر ملاقات کند. زنی که او تا قبل از این فقط صدایش را از پشت تلفن شنیده است. اما وقتی به آنجا میرسد، شخص دیگری به نام سرهنگ مورگان را پشت میز او میبیند. مورگان به او اطلاع میدهد که به خاطر دو مسئلهی قدیمی تحت پیگرد قانونی است: یک اتهام قتل که به شانزده سال پیش برمیگردد، و یک شکایت از جانب زنی که ادعا میکند ریچر در کرهی جنوبی با او رابطه داشته و پدر دختر پانزدهسالهی اوست. علاوه بر این سرگرد ترنر هم به اتهام جاسوسی و دریافت رشوه در بازداشتگاه به سرمیبرد. ریچر تصمیم میگیرد ترنر را از بازداشتگاه نجات بدهد. او و ترنر باید از دشمنان بانفوذی که در بالاترین سلسلهمراتب پنتاگون قرار دارند فرار کنند و به علت اصلی این دسیسهها پی ببرند و خود را تبرئه کنند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"سرانجام ریچر را سوار ماشینی کردند و به متلی در فاصلهی دو کیلومتری بردند، جایی که متصدی شب اتاقی به او داد؛ اتاقی که همه ویژگیهای مورد انتظار ریچر را داشت، چون قبلا هزار بار از این اتاقها دیده بود. یک بخاری دیواری پرسروصدا داشت که با سروصدایش نمیشد شبها خوابید که این باعث میشد صاحب هتل پول برق کمتری بدهد. همهی لامپهایش هم کموات بودند. موکت نازکی داشت که بعد از تمیز شدن در عرض چند ساعت خشک میشد، طوری که یک نفر دیگر میتوانست همان روز دوباره اتاق را بگیرد. البته آن موکت را مرتبا تمیز نمیکردند. تیرهرنگ و طرحدار بود و برای پنهان کردن لکهها ایدئال، روتختی هم همینطور. بدون شک دوش حمامش میبایست ضعیف و کمفشار، حولههایش نازک، صابونش کوچک و شامپویش ارزانقیمت باشد. مبلمانش چوبی و تیره و آسیبدیده و تلویزیونش کوچک و قدیمی بود و پردههایش از فرط کثیفی خاکستری شده بودند.
همهچیز همانطور بود که انتظار داشت. همهچیزیش را قبلا هزار بار دیده بود.
ولی بااینحال دلگیر بود ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!