ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
بخريد و بخوانيد ...
فرار به موزهی نیویورک
(From the Mixed-Up Files of Mrs. Basil E. Frankweiler)
نویسنده:
ای. ال. کنیگزبرگ
(E.L. Konigsburg)
ترجمه:
شهره نورصالحی
ناشر:
پیدایش
سال نشر:
1399
(چاپ
3
)
قیمت:
115000
تومان
تعداد صفحات:
196
صفحه
شابك:
978-964-349-545-9
امتیاز كتاب:
(تاكنون امتیازی به این كتاب داده نشده)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'فرار به موزهی نیویورک':
کلودیا تصمیم میگیرد فقط چند روز از خانه دور باشد. او همراه برادر کوچکترش جیمی از خانه فرار میکنند تا به موزهی متروپلیتن نیویورک بروند؛ جایی که هم از خانه دور است و هم بزرگ و راحت است و سقف دارد و البته بسیار دیدنی و زیباست. اما زندگی کوتاه آنان در موزه نهتنها پر است از تجربهها و اطلاعات جدید، بلکه با ماجراهای تازهای که در مخیلهشان هم نمیگنجید همراه میشود. ماجراهایی که آنان را به خانم بازیل ای. فرانکوایلر و رازهای سربهمهرش میرساند. (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"کلودیا میدانست که محال است بتواند به سبک سنتی و قدیمی فرار کند؛ یعنی اینکه در اوج عصبانیت کولهپشتیاش را به دوش بگیرد و از خانه بیرون بزند. از سختی کشیدن خوشش نمیآمد. از نظر او حتی پیکنیک هم با آن همه حشره و خورشیدی که کرم روی کیکهای لقمهای را آب میکرد، اسباب دردسر بود. این بود که تصمیم گرفت فقط به این خاطر که از جایی فرار کرده باشد، خانه را ترک نکند، بلکه قصدش فرار کردن به جایی باشد. فرار به یک محل بزرگ. یک محل راحت، جایی در زیر یک سقف و ترجیحا زیبا. به این ترتیب بود که موزهی هنر متروپلیتن شهر نیویورک را انتخاب کرد.
با کمال دقت برنامهریزی کرد؛ پول هفتگیاش را پسانداز کرد و در مورد انتخاب همسفرش تصمیم گرفت. از میان سه برادر کوچکترش، روی جیمی، برادر وسطی انگشت گذاشت که دهانش قرص بود و گاه و گذاری هم میشد با او بگو بخندی کرد. از این گذشته، جیمی پولدار بود؛ او برخلاف بیشتر پسرهای همسن و سال خودش، در عمرش حتی به فکر جمعآوری کارتهای بیسبال هم نیفتاده بود و تقریبا تا دینار آخر پولهایی را که میگرفت، پسانداز میکرد.
با همه اینها، کلودیا برای اینکه خبر انتخاب شدن جیمی را به او بدهد، عجله نکرد، چون مطمئن نبود که آن برادر رازدارش هم بتواند برای مدت طولانی سکوت کند. آخر، محاسبات او نشان داده بود که برای جمع کردن پول هفتگیاش احتیاج به زمان دارد ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!