ورود / ثبتنام
ورود
ثبتنام
جستجو:
Toggle navigation
خانه
كتاب بزرگسال
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
مجلات و نشريات
كتاب كودك
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب كودك
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
كتاب نوجوان
فهرستهای جیرهكتاب
قفسههای كتاب نوجوان
تازهترین كتابها
كتابهای پرستاره
چی بخوانیم؟
تماس با ما
برگزیده كتاب بزرگسال
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب كودك
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
برگزیده كتاب نوجوان
تازهها
پرستارهها
پرفروشها
آیندهدارها
شناسنامه محصول
خالکوب آشوویتس
(The Tattooist of Auschwitz)
نویسنده:
هدر موریس
(Heather Morris)
ترجمه:
سودابه قیصری
ناشر:
ثالث
سال نشر:
1401
(چاپ
10
)
قیمت:
125000
تومان
تعداد صفحات:
295
صفحه
شابك:
978-600-405-332-7
تعداد كسانی كه تاكنون كتاب را دریافت كردهاند: 12 نفر
امتیاز كتاب:
(4.67 امتیاز با رای 3 نفر)
امتیاز شما به این كتاب:
شما هنوز به این كتاب امتیاز ندادهاید
درباره كتاب 'خالکوب آشوویتس':
لالی سوکولف که یک یهودی اهل اسلواکی است در آوریل سال 1942 به اردوگاه آشویتس منتقل میشود. وقتی آلمانها متوجه میشوند که او میتواند به چند زبان صحبت کند او را به عنوان یک خالکوب در اردوگاه به کار میگیرند. کسی که وظیفهاش علامتگذاری کردن اسرای اردوگاه است.
در یکی از روزهای ماه جولای 1942 لالی، اسیر شماره 32407، دختر جوانی را میبیند که در صف ایستاده تا شماره 34902 بر روی دستش خالکوبی شود. نام دختر گیتا است و سخت ترسیده. آن روز او تصمیم میگیرد تا هرچه از دستش برمیآید برای زنده ماندن خودش و گیتا انجام دهد تا پس از نجات یافتن از اردوگاه با او ازدواج کند ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
"قطار تلقتلوقکنان از حومه شهر عبور میکند، لالی سرش را بالا گرفته و در دنیای خود غرق است. بیستوچهار ساله است و دلیلی نمیبیند تا مردی را که کنارش نشسته است، بشناسد. مردی که خوابیده و گاهی سرش را بر شانه او تکیه میدهد؛ لالی او را به عقب نمیراند. او فقط یکی از بیشمار مردان جوانی است که در واگنهای حمل احشام تپانده شده است. اصلا نمیداند به کجا برده میشود، برای همین لالی لباس همیشهاش را به تن دارد. کتوشلوار چسبان، پیراهن سفید تمیز و کراوات. همیشه آراسته باش.
او میکوشد محدوده خود را بسنجد. واگن حدود دوونیم متر عرض دارد. اما نمیتواند انتهای آن را ببیند تا طولش را ارزیابی کند. سعی میکند شمار مردان همسفرش را تخمین بزند. اما با این همه سر که تندتند بالا و پایین میجهند، بیخیالش میشود. نمیداند چه تعداد واگن در حرکتند. کمر و پاهایش درد میکنند. صورتش میخارد. تهریش زبر به یادش میآورد از دو روز پیش که سوار قطار شده، اصلاح و حمام نکرده است ..."
تاكنون كسی درباره این كتاب نظری ثبت نكرده است!